اینک پیشانیم.........

تصویری بی شباهت

که اگر فراموش می کرد لبخندش را

و اگر کاویده میشد گونه هایش به جست و جوی زندگی

و اگر شیار بر می داشت پیشانیش

از عبور زمان زنجیر شده با زنجیر بندگی،

می شد من!

می شد من،

عینا!

 

می شد من که سنگهای زندانم را بر دوش می کشم خاموش،

و محبوس می کنم تلاش روحم را

در چاردیواری الفاظی که می ترکد سکوتشان در خلاء آهنگ ها

که می کاود بی نگاه چشمشان در کویر رنگها.....

می شد من

عینا!

 

می شد من که لبخندم را از یاد برده ام،

و اینک گونه ام.............

و اینک پیشانیم.........

 

استاد شاملو