احساس می کنم صورتم خشک شده است

و بوزینه های اسیر دست به دامن من شده اند تا همه چیز را خاموش کنم

پرده ها را له می کنم و پوست تو را شامه می کشم

می دانی شب نمی گذرد- تازه این ساعت ها پر از پوزه بو می کشد و تن می خواهد

من پر از نمکم

آب به صورتم می پاشم و با مژه های خیس تند تند پلک می زنم

تو آیا هستی؟

دستت را از زیر در بیرون بیار

شبح ات هم ناگزیر از آزار دادن است

امانم نمی دهند تصاویر

تصویر تو که تند تند جا به جا می کند

و من که چون تکه ای از خوک خرناس می کشم

که از برای تماشا هنوز نفس بکشم.