به دقت درد می کشم

فردریش نیچه :  با دیگران بودن آلودگی می آورد

 

 

نیاز به یک کلمه دارم

 

 

نیاز به یک کلمه دارم

کلمه ای که مرا از روی زمین بردارد

 

من مثل ساعتی مریضم

و به دقت درد می کشم

سکوت تانکی است

که بر زمین فکرهایم می چرخد و

علامت می گذارد

از روی همین علامت ها دکتر

نقشه ی جغرافیایی روحم را روی میز می کشد

و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد :

- چه چاله های عمیقی !

ناگهان نقشه نفس می کشد

میز تکان می خورد

و دکتر فریاد : جنگ جهانی ...

 

 

خلوت پارک

پیرمردی آرام روی نیمکت کنارم می نشیند

بی مقدمه : یک نفر جاسوس- سرش را به این طرف و آن طرف –

یک نفر جاسوس به خواب هایم وارد شده

کلاغی از روی درخت مثل یک سنگ پایین می آید

می نشید بر شانه اش

و در گوشش با صدای آدم داد می کشد :

- احمق ! باز که تو حرف زدی .

 

چیزی دیوانه ها را گاز می گیرد

و تماشاچی ها کف می زنند .

 

نیچه گوشه ای در گوش کسی زمزمه می کرد :

- من راننده ی یک تانکم .

شهرام شیدایی