اینم یکی دیگه تون!

Yayoi Kusama

Dots Obsession

 18Sep. – 2 Nov., 1997

Performed at Rise Gallery, Pennsylvania

 

کلا اینم یه بدبختی خوشبخت دیگه واسه آدما. فکر می کنن اگه باشه بهتره: بابا حالمون بهتره، عصبی نیستیم، می تونیم راحت فکر کنیم، می تونیم تمرکز کنیم. می تونیم آروم باشیم. آخه بنده ها ی بینوا، چرا فکر می کنید اگه چیزی حاضر آماده س مال بخش خوب زندگیه، د همینه که بیچاره تون کرده. چرا حواستون نیست. چرا هرگز باهوش نمیشید...... ببین مثل این می مونه که تو حمومی و از موهات یه تار می ریزه. می افته رو شونه ات. یه شوکه بد بهت میده، پرتش می کنی، می افته رو سینه ات، حالتو بدتر می کنه و دوباره پرتش می کنی. آی می چسبه آی می چسبه. هر چی می زنی نمیره. بعد که بهش بی توجهی می کنی می ره رو شکمت بست میشینه. منظره وحشتناکی رو نافت درست میشه. به زور می خوای بگیریش نمیشه. دیگه لحظه آخر که داری موفق میشی بگیریش لیز می خوره و می ره پایین، همین اتفاقات زننده و گزنده عینا رو قوزک پات تکرار میشه و در نهایت با یک فشار آب که به زور از بالا روانه اش کردی می ره تو چاه. اه اه گه...یه نفس راحت میکشی. ما به حس بدی که توت می مونه فکر کردی....به اون چندشی که تا نیم ساعت بعد تو تنته و دست به هر چی می زنی یه بافت نحس احساس می کنی. حالا فکر کن به هر روز حمام رفتن و این تکرارو تحمل کردن. این مثال بارز همونه. این می مونه ها!!! به خدا انبار میشه تو آسیب پذیرترین قسمت احساست و اثراتش رو راحت میشه تو ول کردن محکم یه کش، له کردن یه برگ خشکی که اصلا تو مسیرتم نیست، با ولع آب رو تا ته خوردن و گیر دادن به اون قطره آخر که حتما بخوریش، خط خطی مداوم رو دفترچه تلفن، با مسواک رو قسمتای دردناک رفتن و اومدن، با اصرار یه رگ سیاه از مرغ کندن و در نهایت دور انداختن کل مرغ و 1001 مثال دیگه.....

وای آدما! این یکی دیگه تون!

از همه بیچاره تر زوجها هستن  که وظیفه و این حرفا....فکر می کنن تازه هوش خرج می کنن و از این طریق می تونن پیش بینی کنن و یه دستی بزنن ..در حالیکه باید همش دروغ بگن و وانمود کنن و از عهده تخریب هم هم مرتب بر طبق شرع بر بیان.

به اراده مورد نظر شوپنهاور تن میدید یا آنتی تز هگل؟ من که می دونم منتقدا از بلاگمم استفاده می کنن برای کشتن من. تو هنر فقط باید دستاتو دور شونه ات بگیری و از خودت نگهداری کنی چون به هیچکس هیچکس نمیشه اعتماد کرد.....نارسیسم هنرمندا همه چیزو له میکنه. آها داشتم می گفتم که منتقدا خواستن زر زر کنن، تشریف ببرن فروید بخونن ببینن من فقط بینشم در ایجاد تغییر در کاربرد واژه هاست و الا همونه، اما برعکس!

پروسه جوش درآوردن از کجا آب می خوره؟ تعریفش دقیقا چه کلمه ایه؟....بعد که جاش می مونه چی؟