1- مامان کالباس می خری تو رو خدا بگو اول تو فویل بپیچه بعد مشما. من می ترسم. مشمای کالباس پر از خون بود. لای گوشتاش خون دلمه بسته بود. با بافت مشما پرتره های وحشتناک درست می کرد.
مامانم زبونش کنده شده بود. اولین بار بود در طول روز خوابیده بود. اولین بار بود داد میزد که خسته شده. بابام یه گوشه کز کرده بود و می گفت که نمی خواسته زبون مامانو گاز بگیره. سارا تو اتاق خوابیده بود. داد می زد سرش درد می کنه.
2- مامانم تند رانندگی می کرد. من پشت صندلی راننده و پایین صندلیهای پشت، کف ماشین نشسته بودم و از شیشه یه دست عقب، فرم ساختمونارو نگاه می کردم. خوشحال بودم زمین نمی بینم. مامان تند نرو. یه دست انداز. مامان تند نرو. ماااااااااااااامان. مهم نیست که من می میرم. مهم اینه که تو نمی تونی تحمل کنی. اینجوری که من اینجام حتما له میشم. مامان تند نرو واسه خودت می گم که هیچیت نمی شه. باید منو ببینی. یه دست انداز. کلمو می بینم که عین توپ از همون پنجره عقب پرت میشه تو فضا.
3- با مامانم رفتیم شهر بازی. کی میخواست کدومو خوشحال کنه. ورودی پر از ماهی بود. باید از اونجا رد می شدیم. مامان یا ورودی؟ کدومو فدای کدوم کنم؟ یه پسر بچه شیطون با چشای درشت پرید بغلم.
تو کی هستی؟
با تعجب گفت: منو نمی شناسی؟
آشنا بود. خیلی بهم نزدیک بود. اما یادم نمیومد. تو کی هستی؟
منو نمی شناسی؟
می دویدم
می دویدم
4- یه خیابون تاریک و سرد و خلوت با فرمای خشن هراس آور. 2 تا پسر ژنده پوش با یه دختر دنبالم میومدن. یکی از پسرا دستشو کرد تو لباسم. خالی بود اطراف. زورم به 3تاشون نمی رسید. هیچی نگفتم. تا خیابون باید می کشوندمشون. تند تند می رفتم. خیابون دور بود. در حقیقت خیابونی نبود. پسره از پشت بغلم کرد.
آخه اینجا که نمی شه. واستا یه جا پیدا کنیم.
ما یه موتور خونه بلدیم.
می رفتیم. تمام مدت دستاشون تو تن من بود.
چه مانتوی قشنگی داری
آره کیفشو نگا.
دوربینام وای دوربینام. اندازه همه سگای عالم می لرزیدم. اتوبوسی رد شد. پریدم جلوش. راننده نداشت. سوار شدم.
5- ته اتوبوس نشستم. دوربینام....می لرزیدم. تو پسزمینه یه دختر با یه بلوز سفید و بدون شرت آروم آروم پاشو گذاشت لبه پشت بوم و خودشو پرت کرد پایین.
زن کنارم گفت پاش زخم شد. برگشتم. یه پیرزن بود پر از رگ. joint می زد. به بیرون نگاه کردم. یه پسر بچه لب جوی گردنشو بیخ تا بیخ برید.
صدای ورق زدن اومد. برگشتم یه آقایی بود که خوب بود. آروم بود. عینک داشت. کتاب می خوند. یه ژاکت سرمه ای تنش بود.
چیزی می خوای؟
صداش مهربون بود. ترسیدم. نه نه. محبت نه. این یکی از همه کثیف تره. عشق نه عشق نه از همه چی خاله زنک تره.
6- آقا دربست....دربست....آژانس این وار هست....تو یه ساختمون اندازه سیاهترین حالت یک سیاهچال، سیاه. بعضی جاهاش آجر نداشت و کثیفی خیابون معلوم میشد. آژانس پر از مرد بود. بو می دادن. سیگار. سیگار. پر دود بود. لیچ بودن همشون.
آقا یه آژانس....یه دختر کوچیک اون وسط بود. موهای رنگ کرده طلایی داشت. تمیز بود. آرایش داشت. تو؟ چراااااا؟ عکس بگیرم؟!!!سمین جرات داری اینجا دوربینتو درآر. می ارزه؟ یعنی داری فکر می کنی که می ارزه یا نه!!!! شک داری؟ سمین یه فریم؟ می ارزه؟
یه اژانس....فرمانیه....
قه قه قه قه قه.....قاه قاه قاه قاه....
فرار. از پله ها می دویدم. اندازه تمام حسم به مرگ می دویدم. مردا از پشت میومدن...
7-از در یه خونه باز پریدم تو....
برگشتم. گیتی بود.
گیتی تو زنده ای؟ گیتی زنده ای؟ دولا شدم و جیغو زار زدم. زار زدم از خوشحالی که گیتی نمرده. منو رو تخت نشوند. بعد فهمیدم که مرده. از پوستش که خورده شده بود چند جاش فهمیدم. اما هنوز بسیار زیبا و شیک بود. پیراهن نارنجی. سرویس طلا با نگین بخصوص نارنجی. joint می زد و مطمئن شدم که مرده. گفت در حموم بسته است. چون یکی با گاز داره خودکشی می کنه.
یه پیرزن رد شد. گیتی اون کی بود؟ گیتی دیگه نبود یه پیرزن چاق بود. پر از رگای قرمز. لخت لخت نشسته بود. 2تا سیگار باهم می کشید. دست به تنم کشید. پوستت نرمه. چه سینه های خوشگلی.
چقدر ترس مفهوم واقعیت داره سمین. پا شدم فرار کنم. یه دست دیگه. یه پیرزن دیگه که رگای آبی تنش مثل سیم خاردار بودن منو نشوند. آلت مردونه داشت. استفراغ کردم.
8- پله هارو 5 تا 5تا می پریدم. جلوی در ورودی زمین خوردم و یکی یکی پرت شدم پایین. بالا تنه ام لخت بود. آقایی اومد جلو. گفت تو اتوبوس با من حرف زده و من فرار کردم. یادم نبود. می خواست کمکم کنه. به تن لختم نگاه نمی کرد. سکس نمی خواست. حس خوبی داشت. هیچی نمی خواست. یه عالمه کتاب داشت. داد زدم: عشق نه عشق نه. این از همه دروغی تره.
خاله زنک تره.