-
لاشه
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 22:35
روان من، آیا به یاد داری آنچه را دیدیم در آن صبحگاه دلپذیر تابستان؟ در خم کوره راه، لاشه ای پلید بر بستری از سنگریزه افتاده بود پا در هوا، به سان زنی شهوت ران غرقه در عرقی زهرآگین می گداخت و گستاخ و بی شرم و بی حیا شکم بد بوی خود را گشوه بود آفتاب بر آن لاشه ی پوسیده می تابید گویی که می خواست برشته اش کند و صد برابر...
-
خداحافظ
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 16:10
-
برای همه آنها که این وبلاگو دوست داشتن
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 16:09
-
سارا
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 00:20
I miss you in this dark unfinished spring
-
مهشید و علی
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 00:10
HOW????HOW?????HOW CAN I JUST TELL ME, I BEG U BOTH
-
LAST SUPPER
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 15:47
آنها هیچ چیز ندارند که دستمایه عمل شان باشد. جان برجر this image which is done by Elisabeth Ohlson under the title of "Last Supper", sparked a riot in Sweden ۱۹۹۸
-
Red Right Hand
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 12:58
Elisabeth Ohlson ?You ain't got no money He'll get you some You ain't got no car? He'll get you one You ain't got no self-respect you feel like an insect Well don't you worry buddy cause here he comes Through the ghettos and the barrio and the bowery and the slum A shadow is cast wherever he stands Stacks of green...
-
گذر
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 00:12
خانم درویشیان اگه الان چراغها خاموش بشن و همه سکوت کنن. دوست دارید چه موزیکی گوش بدین؟ گذر ِ پیمان یزدانیان کلا چه موسیقی گوش میدید؟ .......ساعتها باخ.....باخ....... گاهی rock..... و گاهی با پدرم شجریان.... (اما تاکید نکردم هیچی باخ نمیشه) «هر فیلم یک زندگی است و نوشتن موسیقی برای فیلم چیزی ورای یک تجربه کاری... که...
-
ایثار
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 16:08
هیچ وقت نخواستم همه ی حرفها را بگویم چون از آنها آتشی پیش می آمد و زیاد که نزدیک می شد خیابان را گم می کردم و آن همه چهره که شبیه تو می شدند، بیشتر گمم می کردم. _ تو با خنجری از میان استخوانهایم می گذشتی _ فکر نمی کردی که با دیدن هر شب ماه جا پای تو در من ژرفتر می شود؟ فکر نمی کردی که از آن پس من آب را در رودخانه ها...
-
جنایت بزرگ
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 15:59
دختر ارشد: باز دیرتر. در سنی که دارم. سال های سال دیرتر... اگر قرار باشد شهوت مرا دوباره دربرگیرد، اگر میل به عاشق و معشوق بودن از من عبور کند، میل اینکه کسی بیاید، سرانجام ......نه....چنین فکر نمی کنی؟ من این را مانند چنان دردی تصور خواهم کرد، چنان فاجعه بی رحمانه ای، چنان مصیبتی.... و پیش از هر چیز، پیش از هر چیز،...
-
و من آنجا آبی غریقم
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 15:49
من آن جا تلو تلو خوران من آنجا شام گهان چنان چو ابری بیمار و بی تاب که آرام گام می نهد و دست به دامنِ پرچینِ باخترِ افق می شود تا که نیفتد..... من آنجا مردی چوبین و گلین ام و از برای زیبایی به رنگ سبز آراسته ام ولی دریغ! تارک من گنجه ی رویاست و کلید آن گم گشته ست و آفتاب به میانه ی راه می میرد و ره به روحم نمی برد و...
-
مرسی
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 20:50
باران باران می بارد تیغ می بارد پوستم شفاف آسمان نقره ای، هوسناک ابرها. پرنده چال، گیاه سر بریده پنجره اعدام همه چیز آماده، دستهایم آتش لبهایم باز! قرمز نوازشها قرمزتر تنم، تردید مکن از این قیامت باردار شو تیغ بزای! قرمز بمان! photo: Ensieh Akbari titled: Samin2
-
یه سوال - آقا یه سوال بدین
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 17:22
Marcel Duchamp عجله نکن. به موقعش همه چی میاد سراغت. یکی یکی. اولم نشونت میده بعد سرت میاره. باهوش باشی پیش بینی می کنی، در جهت تحمل کردنا و الا که فکر کن بتونی پیش گیری کنی. در هر حال که بالاخره میان سراغت. کم کم خوب یاد می گیری به هیچی حتی خودت اعتماد نکنی چون ممکنه دچار اروتومنی بشی یا باشی و حتما هم نمی دونی. پس...
-
I'm so.....I'm so
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 01:21
I'm so I'm so I'm so.... hollow
-
حشره ها
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 10:23
فکر نکن تنها بخواه! نگاه کن حشره ها هم همین کار را می کنند. اورهان ولی ترجمه شهرام شیدایی از کتاب رنگ قایق ها مال شما نشر کلاغ سفید Rene Magritte
-
فروردین
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 10:14
غیر ممکن است شعر نوشتن اگر عاشق باشی و ننوشتن اگر فروردین باشد. اورهان ولی ترجمه شهرام شیدایی از کتاب رنگ قایق ها مال شما نشر کلاغ سفید عکس از انسیه اکبری عنوان : سمین
-
به اندازه یک قبر بلندم
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 02:07
در یخچال همه چیز می پوسد غذا پرتغالها شیر و نان. در یخچال همه چیز کپک می زند ماست پنیر گوجه ها. یخچال قبر اندازه ایست دارد عادت می کند به تنها چراغ سوخته اش. من یک یخچالم به اندازه یک قبر بلندم به اندازه کفن، لاغر همه چیزم می پوسد لبخندها - هوس هایم. از رگها کپک می زنم قرمزهایم را لال می کنم و حواسم جمع وظایفم است:...
-
نفت
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 20:10
پرندگان خاورمیانه چنگال نشستن شان بر شاخه های خیس نفت و چینه دان شان پر از کلمه ی نفت، بر سینه می خزند و از زخم زمین دانه می خورند در ساحل بی آبی ساحل، ساحل، ساحل ساحل های افتاده از دست های فصل. در اتاق من بوی نفت می دهد لیوان بوی نفت می دهد موسیقی بوی نفت می دهد سیگار صفحه ی ساعت هفت و نیم شب تکه های نان، کاسه ی پر...
-
لهجه های سکوت را می فهمم
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 01:36
من زنی معدن زادم روی کپه ای زغال دنیا آمدم. بند نافم را با تیشه بریدند در خاکه ها و نخاله ها لولیدم با پتک و مته و دیلم بازی کردم و با انفجار و دینامیت بزرگ شدم. مردی از تبار معدنکاران جفتم شد کودکی از جنس معدن زائیدم سی سال آزگار زغالشوئی کردم و زخم معدن تنها پس اندازیست که دارم. من زنی معدنزادم پدرم زیر آواری مدفون...
-
ما تنها ۳ نفر بودیم
شنبه 17 فروردینماه سال 1387 14:59
برای مزدک که یه beautiful Mahtab داره برای مهتاب که یه ambitious Mazdak داره
-
از ۹:۳۷ صبح امروز تا ۱۱ فقط
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 13:31
1- مامان کالباس می خری تو رو خدا بگو اول تو فویل بپیچه بعد مشما. من می ترسم. مشمای کالباس پر از خون بود. لای گوشتاش خون دلمه بسته بود. با بافت مشما پرتره های وحشتناک درست می کرد. مامانم زبونش کنده شده بود. اولین بار بود در طول روز خوابیده بود. اولین بار بود داد میزد که خسته شده. بابام یه گوشه کز کرده بود و می گفت که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 15:08
Dieter Appelt از قعر خاک، صبوری مقدس چند برگ خشکیده مانده و از میان درختان، سرفه خورشید. حضور سرم: دستمالی مچاله - خیالی پر یأس نهایت چشمم: سنگریزه های گرسنه. می بندم اندامم را به موشهای کور دم اسبی می بندم موهایم را با چند کرم شاد، به شکلک چند بشکه چاق و چند ابر دیوانه که گاز می دهند و می روند، می نگرم. نگاه می کنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 15:02
حالا این حصیرها میزهای قرمز کیک چای ..... این آبِ لیمو پنکه سقفی کنتاکهای به دردنخور بت سازی جلالی فراخوان و کافکا ..... و نه حتی اندک اتفاقی بر کپکهای خیال و حالا آن پله ها که می روند آن پارکینگ خالی و کاغذهایی که خالی مچاله می شوند. تو.... اسیر عنکبوتهایت حتی نمی گریی مبادا از نگاهت اشک گردم از لبهایت خنده هایم...
-
بعد از یک طوفان شبانه
سهشنبه 13 فروردینماه سال 1387 09:21
ای الهه ترشروی امروز چون پرده ای از مه بر پنجره اتاق من آویخته ای در دل باد، دانه های برف گرد هم می چرخند! در پایین پنجره، سیل موحش فریاد می کشد. ای جادوگر تو در پرتوی ناگهان در غریو رام نشده تندر خروشان در هوای نمناک و مه آلود دره این نوشابه شوم را ساختی و پرداختی تا به دست ما دهی. نیمشبی دوشین لرزان و آشفته نعره های...
-
فروردین
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 14:11
الو؟ بله؟ الو..............؟ شما؟ شما کی هستید؟ ببخشید اشتباه گرفتم.... دیرزو یه دفتر خریدم رنگ اتاقت نارنجی....بافت پرده هات....فرم چراغت..... غلت که زدم مادر از جلو چشمم گذشت بدون لبخند بدون حرف غلت که زدم نموری دیوارها را حس کردم دو سال از زندان کسی را از این پهلو به آن پهلو گذراندم صدای ظرف غذایش را صداهایی که از...
-
تنها یک دلیل بسیار
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1387 15:01
خودکشی دلایل بسیار دارد و روشن ترین دلایل بطور معمول موثرترین آنها نیستند. آنچه موجب بحران می شود همواره کمابیش مهار ناشدنی ست. آلبر کامو خودکشی دلایل بسیار دارد و روشن ترین دلایل بطور معمول موثرترین آنها نیستند. آنچه موجب بحران می شود همواره کمابیش مهار شدنی ست. gloomy coughs
-
به اندازه تمام هم خوابگی تان
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 19:55
خوش آمدید زنان هرز نزدیک بیایید دستانم را ببینید به سیگار تبدیل شده اند صورتم را ببویید از الکل خالص تر است سینه ام را چنگ زنید شیر خونی نصیبتان می کند لبانم را اما رها کنید به اندازه تمام هم خوابگی تان درد کشیده است سکوت مکنید همین جا زانو بزنید از دستهایم بکشید از صورتم بنوشید از سینه ام خون آشام گردید لبانم را...
-
پیمان یزدانیان
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 15:13
پیمان یزدانیان دوس ت دارم دارم بسیار و چه خوب که نمی شناسمت تا حسم گه بشه و نمی دونی تا بزرگ شی......... Ralph Gibson
-
لبانم خیالاتی
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 08:11
به تو که فکر می کنم تقریبا اتفاقی نمی افتد از قبل پاهایم بیمار ـ صورتم خیس و لبانم خیالاتی .... از قبل دستهایم مترسک و شانه هایم ناباور و هیچ جز تار عنکبوت حول عقربه ها خیره مردمکهایم بر تاول بوسه ها Nin Goldin's self-portriat: the most effective contemporary photographer, dat I admire for her documentray photos she...
-
تولدت مبارک سمین
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 09:06
تنی سخت سخت تر تخت! تنی سیاه با سوسکهای سیاهتر؛ عقربه ها را تغذیه می کنند. زالوها در گلویم گردنبند ساخته اند می نوشند! من نمی ترسم با تکانشان در شکمم بیدار می شوم و خوشحال می شوم تنها نیستم خیره می مانم به سقف پستانهای مظلومم کوچکتر می شوند. عنکبوتها سیاه و طلایی مست و نامنظم عشقت را کامل می کنند تار می تنند می مکند...