-
آن روزها رفتند
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 17:06
آن روزها رفتند آن روزهای عید آن انتظار آفتاب و گل آن رعشه های عطر در اجتماع سکوت و محبوب نرگسهای صحرایی که شهر را در آخرین صبح زمستانی دیدار می کردند آوازهای دوره گردان در خیابان دراز لکه های سبز بازار در بوهای سرگردان شناور بود در بوی تند قهوه و ماهی بازار در زیر قدمها پهن می شد کش می آمد با تمام لحظه های راه می...
-
اتفاقی که دیگر نمی افتد در حدقه صورتم
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 22:58
من ازاین اجتماع پسته و قطاب متنفرم.............
-
جسم را بگو چگونه.....
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 16:15
سرد است این استخوان اضافه درد می کند مرگ می آید قلبی اضافه درد می گیرد زندگی زندگی می کند این اضافه تحمل می کند Marilyn Manson
-
final benediction
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 16:12
Behind The Curtains Of Night - Phantasmagoria lyrics A mental inner vortex As possessions through a wolf's eye Envisioning the eclipse No longer to be blinded by a sunrise In this final benediction Confronted by mirage of imminent mortality Time's set to end the suffering So follow, i will cherish the secrecies of...
-
پاداش عظیم
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 13:42
خوشابهحال شما که فقیرید، زیرا پادشاهی خدا از آن شماست. خوشابهحال شما که اکنون گرسنهاید، زیرا سیر خواهید شد. خوشابهحال شما که اکنون گریانید، زیرا خواهید خندید. انجیل لوقا - ۶:۲۰-۲۳ Lucien Freud
-
لخته لخته دور می شوم
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1386 09:02
تکیه بر دیوار چنگ بر بافتهای حلزونی سرفه بر بوی لزج شان؛ لخته لخته خاطرات خسته خالی نوازشهای قرمز ناخواسته. Anslem Kiefer
-
everyday excuse
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 11:14
For the first time today I feel it's really over You were my everyday excuse For playing deaf, dumb and blind Who'd have ever thought This was how it would end for you and me To carry my own millstone Out of the trees And I have to admit I don't like it a bit Being left here beside this lonesome road. Lonesome road...
-
Don't Think Twice
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 11:06
Well it ain't no use to sit and wonder why, babe It don't matter anyhow And it ain't no use to sit and wonder why, babe If you don't know by now When the rooster crows at the break of dawn Look out your window and I'll be gone You're the reason I'm travelling on Don't think twice it's all right Well it ain't no use in...
-
بگذار
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 15:39
بگذار صورتم از 1000 مرده تاریکترگردد بگذار با 1000 چشمت بگریم بگذار بیش از این نگویم که ترس بی تحرک 1000 آینه گشته ام
-
cadence
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 15:26
cadence cadence cadence cadence cadence cadence
-
۱۹ - ۶:۲۴
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 13:06
1 پاشو پاشوووووووووووووووووو........میگم پاشو سیب؟ نه نه گفته بودم آره آره تو همیشه میگی. منم هیچوقت گوش نمی دم چون تو تنها کسی هستی که سنجیده حرف می زنی..... باز امتیاز دادی؟ یه خط.....یه عکس...... دوباره؟ نه...نه ولی تو که.... ببین همه چی معلومه: اون که تا تا ....تا تا تا تا ....همین دیگه دومیم می دونم 3ومی هم که...
-
جز خشم چه می ماند که قوی گردی!
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 15:22
دستانت خیسند بگو از من نکنده ای بگو لبانت مهربانتر از آنند که تیز باشند. من آرامم بگو که دستانت در پی خشم نیستند. Photo: Jhon, he never understands how I use his works
-
حافظه ام کو!
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 14:36
حتی اگر پاییزرد بوسه را نگیرد به یه نیمکت پوسیده می رسی که حافظه اش را در باران از دست داده است وانمود کن موی تو را دیوانگی ها ی باد به شعر من آورده است و ما همین طور که راه خودمان را می رفتیم قدم زده ایم سینما تاریک تر از آن بوده که همدیگر را به خاطر آوریم و در شلوغی کافه نمی شود دوستت دارم را به گوش کسی رساند به ست...
-
great red pulse of me, instead
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 09:13
I struggle with enormous discrepancies: between the reality of motherhood and the image of it, between my love for my home and the need to travel, between the varied and seductive paths of the heart. The lessons of impermanence, the occasional despair and the muse, so tenuously moored, all visit their needs upon me...
-
ببخشید من ماکرو عکاسی نمی کنم
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 09:04
بعد ۴ روز محض مریض... امروز آفتاب......ترجیحا همون مریضی............ دیروز یه قلاده واسش خریدم....امروز خشک شد...منم ترجیحا خشکی................ حامله اید؟ !!!!! محاله.....مگه باز هزار پا و مرده ها؟ اما توجیه possession? هه شوهر نداری؟ دارم اما محاله هه برو آزمایش!!!!!!!!!!!!!! معلومه................. شوهر نداره و...
-
and in my head redredred
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 01:01
red i like red it dances for me rolling down my fingers so pretty red the way she dances so pretty the red makes it better the floor shiny with red in patterns i can see them like butterflies or faces dancing across the patterns making new patterns she makes them singing red so happy with the singing and dancing the...
-
کار و باز هم کار
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 00:20
اینجا خیلی تنها مانده ام. از زور تنهایی مثل سگ کار می کنم و فراموش می کنم که شماها رفته اید و بر نمی گردید. زندگی همین است یا باید خودت را با سعادت های زودیاب و معمول مثل بچه و شوهر و خانواده گول بزنی یا با سعادت های دیر یاب مثل شعر و سینما و هنر و از این مزخرفات ! اما به هرحال همیشه تنها هستی. تنهایی تو را می خورد و...
-
اینم یکی دیگه تون!
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1386 11:51
Yayoi Kusama Dots Obsession 18 Sep. – 2 Nov., 1997 Performed at Rise Gallery, Pennsylvania کلا اینم یه بدبختی خوشبخت دیگه واسه آدما. فکر می کنن اگه باشه بهتره: بابا حالمون بهتره، عصبی نیستیم، می تونیم راحت فکر کنیم، می تونیم تمرکز کنیم. می تونیم آروم باشیم. آخه بنده ها ی بینوا، چرا فکر می کنید اگه چیزی حاضر آماده س...
-
Misery Is a Butterfly
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 23:52
Blonde Redhead Misery Is a Butterfly Lyrics Dearest Jane I should’ve known better But I couldn’t say hello, I don't know why But now I think, I think you were sad Yes you were, you were, you were What I say, I say only to you Cause I love and I love only you Dearest Jane, I want to give you a dream That no one has...
-
آسفالت: ملافه ی روی صورتم
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 23:49
ظهر سفالین من پشت پنجره بود صدای گریه های شیشه ای پرسه بر خیس گستره ی اتاق من و اسفالت بی ترحم می آمد. آسفالت می آمد آسفالت می آمد آسفالت که ارام و بی صدا ملافه ی روی صورتم شود. بیژن نجدی
-
به دقت درد می کشم
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 11:20
فردریش نیچه : با دیگران بودن آلودگی می آورد نیاز به یک کلمه دارم نیاز به یک کلمه دارم کلمه ای که مرا از روی زمین بردارد من مثل ساعتی مریضم و به دقت درد می کشم سکوت تانکی است که بر زمین فکرهایم می چرخد و علامت می گذارد از روی همین علامت ها دکتر نقشه ی جغرافیایی روحم را روی میز می کشد و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد...
-
My rimem cries all the time
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 22:25
چیزی زیباییش می کرد مخفیانه در دستهایش ناگهان اگر می دیدی در سینه پنهان می کرد آن بسیارش را در چندین هزار جمله و گریه و خنده در سیاهترین چشمها در کوچکترین تکان دستها نهان می کرد چیزی زیبایش می کرد چنان مادری که عروسش را چنان پدری که همسرش را و آسمان سیاه چشمهایش و بوی شب اندامش زیبا بود پنداری خدایی خسته دوباره هوای...
-
سر در گرهی کور
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 22:22
تو تنها کسی هستی در جهان من که می شود شعرت کرد عکست را گرفت و به تو فکر کرد و نترسید از اینکه اشتباه می روند کلمات تصاویر رویاها
-
مبادا کسی-چیزی بیازاردشان
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 22:44
چشمهایم را پایین می اندازم نمی گذارم نوری بیازاردشان از تو قورتشان می دهم به گلو نهیب می زنم نیازاردشان! گلو را با دست می گیرم نوازشش می کنم به دستهایم نهیب می زنم نیازاردش!! به دستهایم می نگرم پایین می اندازمشان مبادا نوری بیازاردشان!!!
-
I knew a woman, lovely in her bones
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 22:41
I knew a woman, lovely in her bones, When small birds sighed, she would sigh back at them; Ah, when she moved, she moved more ways than one: The shapes a bright container can contain! Of her choice virtues only gods should speak, Or English poets who grew up in Greek (I’d have them sing in chorus, cheek to cheek). How...
-
همیشه ازاولین آینه سخت است گذشتن
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 22:32
از اولین آینه سخت است گذشتن نگاه نمی کنی پاک نمی کنی با چشمان بسته مسواک می زنی اولین آینه سخت است فکر می کنی بهش فکر می کنی شبها نمی خوابی و می شکنی ; آنگاه م ی ش ک ن ی : هزاران هزار دیگر..... براقتر نوتر دیگر شکستن سخت نیست تنها کر می شوی کور، دست و پا می زنی............. .............. Dieter Appelt
-
مرده شور blogsky رو ببرن
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 12:03
من از این page که بهترین templateش اینه متنفرم...من از این رنگ بدم میاد.... من یه رنگ فقط دوست دارم: سمین
-
چرا...هر دفعه می بینمت چشات خسته ترن!!
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 11:55
کهنه نمی شوم چنان ابری می پوشانیم نه من خسته می شوم، نه تو! درها واااااای می کوبند تلفنها زنگ می خورند من از کار متنفرم. از تک سرفه های "امدم تو"، از زیر زیرکی نگاه کردن و هیزی مفرط ها متنفرم. امروز هیچ کاری نمی کنم نه دست بر پوست اتاقم می کشم نه پرده را کیپ می کنم صدایم را بر نمی آورم دستهایم را مشت نمی کنم جامدات...
-
سطل آشغالی که می دانم.............
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 22:58
گلویم تلخ می خواهد بدود............... می خواهد دم یک سطل آشغالی که می دانم کجاست پناه آورد. دلم زمزمه ای کم دارد...دلم هزار چیز بزرگ کم دارد....و به هرز چیزهای کوچک تن می دهد... سرم این وسط به دردش ادامه می دهد....سینه ام چنان حکومتی دموکراسی را از خنده می میرد. تمام این حرفها خنده دار است، تنها در هر تکرار، رنجی نو...
-
دروغ واضح صادق ترین رویا. . .
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 22:05
I just found it in my archive, have no idea whose conceptual work it is…..excuses to the artist. می دانم مرده ام ولی نمی دانم کی . . . شاید آن شب که بی رویا به خس خس افتادم یا آن روز که کلاغی پشت پنجره می گریست . . . می دانم مرده ام ولی نمی دانم کجا . . . شاید در قفس خیس تختی کهنه یا زیر آن درختی که کرمهای ترد صورتی...