خانه عناوین مطالب تماس با من

مرا ترک کن پیش از آنکه به جایی روم که از آن برگشتن نیست

مرا ترک کن پیش از آنکه به جایی روم که از آن برگشتن نیست

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • سوز چون سوزش
  • زیرا که منفورم- نفرین شده
  • چیزی چون cello بر زمین وجود داشت و من می خواستمش! ابله!
  • if i could tear you from the ceiling
  • Apr. 22, 13
  • [ بدون عنوان ]
  • سفید
  • پس بگو کی برمی گردی؟
  • hooks
  • II. Adagio (Oboe Concerto in D- Giuseppe Sammartini)
  • slow
  • کند
  • my own very first book s finally started
  • the last episode of BORADE HA

بایگانی

  • اردیبهشت 1392 7
  • فروردین 1392 10
  • اسفند 1391 17
  • بهمن 1391 2
  • دی 1391 2
  • آذر 1391 1
  • فروردین 1390 3
  • اسفند 1389 1
  • بهمن 1389 13
  • دی 1389 12
  • آذر 1389 24
  • آبان 1389 21
  • مهر 1389 18
  • شهریور 1389 7
  • تیر 1389 3
  • خرداد 1389 5
  • اردیبهشت 1389 4
  • فروردین 1389 6
  • اسفند 1388 6
  • بهمن 1388 4
  • دی 1388 5
  • آذر 1388 2
  • آبان 1388 4
  • مهر 1388 3
  • شهریور 1388 6
  • مرداد 1388 6
  • تیر 1388 10
  • خرداد 1388 2
  • آذر 1387 13
  • آبان 1387 18
  • مهر 1387 10
  • شهریور 1387 10
  • مرداد 1387 12
  • تیر 1387 4
  • اردیبهشت 1387 7
  • فروردین 1387 23
  • اسفند 1386 25
  • بهمن 1386 26
  • دی 1386 18

آمار : 140985 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • 7:45 p.m. چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 09:31
    I will be shot with a rifle at 7:45 p.m. I hope to have some good photos . _Chris Burden
  • مستند نازی ها سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 06:18
    از ته چاه تکان نخور او که دیروز مرد جای دوری نرفته است صورتت را بچسبان به شوفاژ و پرتش کن نیاز دو روزه را سمت کوسه ها خار باد این سکون این تلو تلو خوردن باد سگ های قدیمی داربست ها و صحبت کن با مادرت قانع خواهد شد شاید فکر کن هوا در قتل عام تو دست داشته همین هوای سمج مست می کند و یادش می رود و یادش می رود فریاد میزنی...
  • vazife sanginie nefrat........ nafas nadaram یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 16:20
  • natunestam جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 13:02
    kheili sade..... natunestam at the 4th night.............Fuck ur shitty goal-orientedness.....FUck
  • .... جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 10:51
    صفحه اول سایت عکاسی امروز رو دوست دارم.........\\دوست دارم واسش زحمت کشیدیم
  • 3rd پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 10:19
  • 2nd night چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 06:47
    دوزخ نعمتی ست سرد با شعله های پوک و خسته از عذابی که می کشد این جنگ پایان خوشی ندارد ابرها هیولا سایه ها هیولا مرد همسایه با ساطور گوشت را تکه تکه می کند خرسندی در غذای خانه تلنبار است من حواسم به برگ هاست و خیسی ناتمامی که رفتگر حمل می کند شانه هایم بوی نا می دهند برگ های زشت به من می چسبند خواب خوبی نمی بینم و این...
  • 1ST NIGHT سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 12:18
  • گرگ ها پچ پچ می کنند دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 08:13
    بنشین! ببین! لیوان را یکجا سر بکش! بگذار ریمل خودش را خالی کند و بسوزد سینه هایت از این عجز جبران ناپذیر!
  • Nmeikham, Nemikham,! شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 21:01
    امروز یه عکس دیدم از یه دختره ژیتان که از خودش گرفته بود. چشای حتما شهلاشو با باند سفید بسته بود. خانومها و اقایان توجه کنید که باند از تمیزی و سپیدی ادمو دل ضعفه می داد. نمادی از کیک پنیر......اووووم.... بعد این شهلا خانوم.... لاک زده بود صورتی. موهاشو با چه وسواسی قر داده بود. رژ لب براق. صورتی و این هنرمند عزیز یه...
  • مراقب باش شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 12:39
    صبح شد جا خالی دادی به عقربه ها سرفه عرق سرفه ها نفس عمیق بکش نفس بکش خیرگی اشیا ماموریت هایشان تماس های زبر زبری لبها زبری استخوانها لزج پلک صبح است جا خالی به سقف جا خالی به کمد به غرغرهای هفت غرغرهای هفت و پنج دقیقه غرغرهای هفت و ده دقیقه مراقب باش نمک به زخم آینه نزنی تا می شود جاخالی- جاخالی ازار- ازار زهر هفت و...
  • اگه عکاسی رنگی نبود ادم سکوت و جیغ رو تواما چه می کرد؟ پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 12:22
  • دمی بیاسای پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 01:18
    یهو پا میشی همیشه می دونی یه چیزی کمه. می فهمی که این اصلا تو نیستی این لا لوآ می لولی. قبر بتونی ساکتی که پشت به تو سوهان می کشه تنشو و جلا میده بودنش از سکوت درداور خیابونا و ویولونی که اون آرتیست بی پول می زنه کم نمی کنه. تو بدنم یه مورموری با سرعت عجیبی میره به کف پا و بر می گرده. دیگه نمی شد چیزیو تحمل کرد. سرکار...
  • saturday night یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 11:47
    یه تیکه از مغزمو در میارم بیرون میگم بیا! بیا حالا جلوتر! تو مثل احمقا جلو میای و من یه تیکه از مغزمو تو صورتت له می کنم. لایه ی گردِ ترک دارِ سفید و قرمز که خیسیش با پوستت یکی شده براق و سکسی تو چشم میزنن. آهان حالا شد یه چیزی حالا میشه تحملت کرد. میشه حالا به تف هایی که میندازی روم حق داد و صدای داد و فریادت و هزار...
  • ۴ نوامبر جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 10:39
    باورم نمیشه در یه ور دیگه شهر دیوونه دیشبی رو امشب دیدم. باورم نمیشه. تو دیوونگیش هی منو خیره نگاه میکرد. انگار دیوونه ها هم خاطره دارن. انگار هنوز یادشون می مونه. من یه کافی گرفتم با یه شیرینی. اون سوپ گرفت. من این سر نشستم و اون اون سر. از تو شیشه همش همو تماشا کردیم. داشتم خل میشدم. دو شب پشت سر هم در نقاط کاملا...
  • Nov.3 پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 10:31
    nov. 3, 2010 that manic was shouting & talking about death for an hour in the street, I stayed there & listened to him, you have no clue how overwhelming it was. It depressed me but I found out later that it was me who was aggravating his.
  • fasting for good reason چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 22:35
    به یاد کودکان از گرسنگی مرده امروز تا فردا هیچ نخواهم خورد..... عکاسو نمی دونم....
  • Nov. the 2nd چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 09:36
    Nov. 2, 2010 Hitler was a watercolor painter source: http://www.bytwerk.com/gpa/hitlerpaintings.htm
  • شعری از Andres Alfaro یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 17:02
    مادرم گریه کرد، و من شدم شانه هایش آتش جاودانه ی درون او و صخره ای بی پایان اما بعد فراموش کردیم ... چه کس بخاطر می سپارد؟ فکر می کنم مشکل من تاکید زیاد است شکم تو درد می کرد و من آنرا تا بی نهایت بوسیدم و بعد همه چیز را فراموش کردیم مادرم گریه کرد، و من شدم شانه هایش آتش جاودانه ی درون او و صخره ای بی پایان اما بعد...
  • 4:30 یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 15:01
    زنی که سنگ قبر کودکش را بر دوش می کشید ایستاد و سلام گفت. به سمت آن ور اشاره کرد و گفت سلاخ خانه آنجاست. از قبر دست کودک افتاد. دست را برداشت زن و سیب گاز زد. خیابان بلند عقربه ها مدام رد میشدند شلوغ بود- صف ها از تنم می گذشتند چراغ های قرمز بنفش می شدند و درختان به همه چیز تعظیم می کردند بوی سوختنی پر بود مایع سرخی...
  • لثه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 10:17
    نه این دام دیگر نه سوخته پوسیده دیوانه برو دست از سر این چند چکه آخر بردار صدای مار گرفته ای سرفه ات از اعماق داس خورده اند و چرکی زمانه را روی پلاک ماشینت این ور انور میکشی در حلقومت پرنده ها زخم می خورند و در چشمهایت یک جغد به شومیش ایمان می اورد برو اسمان از من ازادتر نیست سحر از من سردتر ..... هر جا بروی صدای...
  • کجا می روند آن دقایق؟ پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 09:30
    اول از همه ..... اول از همه............... اووووم/////////////////// می خواستم پوزش بخوام واسه چرت گفتن و پرت گفتن اما یادم افتاد که قانون 5 این بود که عذرخواهی ممنوع. پس هیچی..... هیچی........... یکم ناخوشه حالم که طبیعیه یکم. یه کم درستتره. اره یه کم. یه کم گنگی زد به پر و پامو فلج شدم یه کم. فلجی زده یه گردنمو نمی...
  • موسیقی شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 11:32
    سردرد طاقت فرسا نگاه کن به اینها.... به موسیقی.....
  • the narration of a short movie I am currently working on چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 08:35
    بدبخت بعد یه سربالایی سخت رسید به یه چشمه. یه چشمه سبز با یه عالمه لجن سبزتر. صورتشو کرد تو آبو بوی آبو کشید تو تنش. صدای نسیم گنگی فضا رو پر کرده بود. خیلی یادش نبود از کجا اومده. رمقی باهاش نبود. با چشماش نگاه کرد به یه جای دوری که نمی دونست چیه. سرشو بالا کرد و فکر کرد که اینه پس. دمشو دور کمرش پیچید و اروم اروم...
  • today the mailman brought a letter for the dead man یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 18:34
    سنگ پرت کنی به صورتت می خورد از خواب بپری به صورتت می خورد تند تند راه بروی به صورتت می خورد خودت را یواش یواش قایم کنی به صورتت می خورد عکسهایت به صورتت می خورند سیم برق به صورتت می خورد ماشین پرنده مرگ زندانبان روزنامه گیوتین روز به صورتت می چسبد و صورتت را می خورد!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 10:41
    دیوار خود را قایم کرده بود مرد همسایه به دروغ های زنش گوش میداد و اطلسی آن کودک می پلاسید دیوانه وار دیوار می بیند بوی سکوت و قهوه اش در سیاهی کوچه بخار میشود من خامِ یک مرگ ساده ام انباشته از دست های دیوار وقتی فریاد می زند: این درد می شکفد این تازیانه به اندازه نمی سوزاند خواب دیوار را می بینم از دریچه ها بوی غذا می...
  • im getting better, there s no worries شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 11:13
  • Welcome to mystery جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 09:20
    نمی دونم..... کلا به نظر ادم بدونی میام. اما به این وبلاگ که می رسم نمی دونم نمی دونمم شروع میشه. آره تو Save on Foods رفته بودم که آبمیوه و نون و کاهو بخرم که یهو آهنگ این شعر پخش شد. وای دوسش داشتم پارسال. بعد یهو تو سرم پتک شد. اون چیزایی رو که میخواستمو خریدم اما نه به شکل طبیعی....... Imagine a place you can...
  • Certified Copy جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 02:05
    I woke up, a few usual nightmares, turned around, the walls were shocked, the windows, it was pissing the rain outside & I was in bed, the dark room, the dark tic tocs and I had to get out, I had to go. It took me a while to come out of the bed, check the ticket for 10:00, having a coffee, 2 cigarettes in a row....
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 04:30
  • 370
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4
  • 5
  • ...
  • 13