لثه
























نه

این دام دیگر نه

سوخته 

پوسیده

دیوانه

برو

دست از سر این چند چکه آخر بردار

صدای مار گرفته ای

سرفه ات از اعماق داس خورده اند 

و چرکی زمانه را روی پلاک ماشینت این ور انور میکشی

در حلقومت پرنده ها زخم می خورند

و در چشمهایت یک جغد به شومیش ایمان می اورد

برو

اسمان از من ازادتر نیست

سحر از من سردتر

..... 

هر جا بروی صدای دندانهای موش که از ارنجت شروع کرده اند

دنبالت خواهند کرد

و برگه برنده را آن بازنده رو میز می کوبد

و تو می پذیری

و تو به ارنج جویده ات بیشتر باور داری 

تا سگ های رکیک این مرز و بوم!

دولا شو

روی زمین دراز بکش

سم های خون آلود پا بر زمین می کوبند

تو از جریان نابالغشان عقب افتاده ای

و مرتب نبضت می کوبد

که آی دیر شد

که آی ساعت

ورم

یه دقه

سه دقه

پنج


دیر می شود

تو قبلا آگهی ها را خوانده ای

و برای تسلیت تماس گرفته ای

چیزی گنگ از پیشانی ات بالا می رود

و سعی داری ثابت کنی

زنده بودن به این هاست

من بیشتر دردت نمی اورم

شب بخیر


ساعت را کوک کن

اجل ناگهان نمی آید!








کجا می روند آن دقایق؟

 

 

 

 

 

 

 

 

اول از همه ..... اول از همه............... اووووم/////////////////// می خواستم پوزش بخوام واسه چرت گفتن و پرت گفتن اما یادم افتاد که قانون 5 این بود که عذرخواهی ممنوع. پس هیچی..... هیچی...........

یکم ناخوشه حالم که طبیعیه یکم. یه کم درستتره. اره یه کم. یه کم گنگی زد به پر و پامو فلج شدم یه کم. فلجی زده یه گردنمو نمی تونم تکون بخورم. یه کم زده دیوونگی بالا که طبق قانون 5 نباید بگم شما به بزرگی خودتون ببخشید.

اینجا الان چه غلطی می کنم نمی دونم. چیزی یادم نمی یاد. به قبای روزگار برنخوره ترک عادت. بذارین کمی حرف بزنم. حالا یه جوری میگم که انگار حرص دارم ار روزگار اما در حقیقت اونه که از من حرص داره. می خواد سر به تنم نباشه از بس پر رو و وقیحم (اینو حتی کارگرای جاده کش تو کوچه هم می دونن/ همه جز من). به خونه گاهی هرگز نمی رسم. از یکی از سر کارا تا خونه 20 دقیقه راهه. وقتی 3 دقیقه رو رد می کنم بقیه شو نمی تونم. نمی دونید چه سخته بقیه ش. یه خونه خالی. آی سردرد. سردرد. وای خرسم که نیست تو اتاقم. وای پرده های اتاقم که نیستن. وای ان درخت دم پنجره که پای بزرگ شدن من پژمرد.... هیچی نیست. گاهی می مونم تو کوچه . خیابون. نمی دونم چی کار کنم. از خونه می ترسم. با چشام عکس می گیرم. با دستام طراحی می کنم. می مونم تو شهر الکی. هی فکر می کنم کی بالاخره پول جمع میشه art gallery عضو شم. کثافت گرونه خب/ بعد فکر می کنم به هزار و یک چیز دیگه. بعد یهو می خوام بدوم تا خونه و زیر تخت قایم شم. اون تهِ ته که خاک هست. که سرفه هست. اون ته قایم شم و یه سیگار روشن کنم. جام میشه اون زیر. زیادی کمم. زیادی کم شدم. انقد خوبه که کم و کم میشه ادم. یهو ممکنه بخار شی. مثل شخصیت 5 فیلم جدیدم.... اره انقد کم شد که یهو بخار شد.

_ به چی فکر می کنی؟

_ هان؟

_ به چی فکر می کنی؟

_ چی؟؟؟؟؟

_ میگم چی تو مغزته؟

_ هیچی.............. هیچی............

_ مگه میشه؟ 10 دقیقه س صدات می کنم. به چی داشتی فکر می کردی؟

_ هان؟ نمی دونم........چرا گیر میدی؟ مگه جدیده؟

_ نه- اما این دفه طولانی تر شده. چی تو مغزت بود؟

_ هیچی

_ نمیشه که. نه به چیزی فکر می کردی نه صدای منو میشنیدی؟ پس داشتی ignore می کردی منو؟

_ نه............

_ نمیشه

_ اینو اینجا یاد گرفتم.

_ باز شروع شد. اینجا- اینجا------

_ اره. یهو میرم یه جایی که توش هیچی نیست. هیچی. نه گذشته. نه حال. نه مالیخولیا. یهو چی میشم؟ تو منو میبینی؟

_ یعنی چی؟

_ لعنتی منو میبینی؟

_ اره

_ نه..... ..... نه خرفت جان...... حتی نمی فهمی چی میگم.

 

و فروغ می اید می نشیند روی صندلی پشتم. موهای چیده ام را به زور جمع می کند و زمزمه می کند: و فردا.... حجم سفید لیز

پرتش می کنم اونور........... سردرد............... او لبخند می زند مریض................................دوا می دهد مریض.......................... ...... سیگار می کشد مریض............................................... تو دهن بغض من می زند مریض............................................................................................................................................................................................... به پرنده های گرسنه پشت بام رو به رو نان می دهد مریض.............................. فروغ مریض..........

آه اگر این دست و چهار شنبه شب و ساعت 11 شب و جیغ این گوشت مثله ی گلویم نبود...........آی اگر نبود...........

یهو یه دقایق زیادی سکوت می کنم. ادما صدام می کنن. نمی شنوم. یهو که برمی گردم می بینم به چیزی فکر نمی کردم. به هیچی. به هیچی نه تو خودم فکر می کردم نه بیرونو می فهمیدم................ یه چیزی تو خیابون منفجر شد.............. این ترسناکه خانوم عزیز. دامنت را عوض کن. سرما در راه هست...............

 

 

 

 

 

 

 

موسیقی








سردرد


طاقت فرسا


نگاه کن به اینها.... به موسیقی..... 





the narration of a short movie I am currently working on










بدبخت بعد یه سربالایی سخت رسید به یه چشمه. یه چشمه سبز با یه عالمه لجن سبزتر. صورتشو کرد تو آبو بوی آبو کشید تو تنش. صدای نسیم گنگی فضا رو پر کرده بود. خیلی یادش نبود از کجا اومده. رمقی باهاش نبود. با چشماش نگاه کرد به یه جای دوری که نمی دونست چیه. سرشو بالا کرد و فکر کرد که اینه پس. دمشو دور کمرش پیچید و اروم اروم پشتشو کرد به من همون جا گرد شد و خوابید.

-       اینا رو تو اخبار دیدم  خیلی یادم نمی یاد کجا بودم. سرم درد می کرد.

بعدِ یه سربالایی تند رسید به یه چشمه. هر چی تو جیبش بود رو ریخت تو چمدونش و لخ لخ کنان رفت سمت اب. صورتشو شست و کفشاشو دراورد. یادش بود که چند سالشه و یادش بود چی تو چمدونشه. خیلی دیر شده بود. باید از یه جایی شروع می کرد باز. هوا رو خیلی درک نداشت. چمدون سیاه کهنه شو گذاشت زیر سرشو خوابید. طرفای ظهر بیدار شد.

-       اینو تو یه lounge که نشسته بودم دیدم. خیلی یادم نیست ساعت چند بود اما. بوی French fries & wings حالمو به هم میزد.

یه سربالایی پر از سنگلاخو سلونه سلونه اومد بالا. از اون روزایی بود که هر چی تایپ میکرد برعکس میشد و اونم خوابش می گرفت. به چشمه قرمز که رسید لپ تاپشو دراورد و چند جا رو تند تند چک کرد. خواست جواب یکی دو نفرو بده اول از دوستش Kathy شروع کرد 5 خط نوشت و send کرد. بعد دید که همه چیو برعکس زده. به جای hey زده بود  bye و به جای  im missing you زده بود  Im hating you. لپتاپشو بستو دستاشو کرد تو اب قرمز چشمه و تند تند رو لباش کشید و پا شد رفت وسط چشمه واستاد. به اطرافش نگاه کرد و بعد دوباره رفت لپ تاپو برداشت تو اب قرمز خیسش کرد.

-       اینو تو library بودم دیدم. وقتی چند تا homeless داشتن online کارتون تام و جری می دیدن و من داشتم نگاشون می کردم. یادم نیست مرد بودن یا زن یا زن و مرد

جنی کوله شو صاف کرد رو شونه هاشو کم کم به بالای تپه رسید. هوا کمی سرد بود. جنی کوله رو پر از سنگ کرده بود. اینو وقتی فهمید که دیگه نصف راهو اومده بود و نفهمیده بود که چی به این سنگینی رو داره حمل میکنه. دیگه هم وقتی فهمید چیه بهش عادت کرده بود. رفت سمت چشمه و سنگارو از تو کوله ش یکی یکی شروع کرد به دراوردن. هی رو هم ساخت و ساخت. یه خونه ساخت.

-       اینو وقتی داشتم تو خیابون می رفتم رو screen تبلیغاتی سر Robson & Helmcken دیدم. عادت کرده بودم واستم تماشا کنم تبلیغاتو. مخصوصا از این یکی خیلی خوشم اومد. جنی عادت کرده بود به عادتها و مخمصه ها. از جنی خوشم نمی یاد.    

لباساش پاره بودن. پاها خونی. بازوش خونی. گونه ی چپ خونی. یه کم پای راستش لنگ می زد. همونی که خون  بیشتر ازش بیرون می یومد. رسید به چشمه. اشک هاش یهو ریخت تو دستاش. ظهر میشد کم کم  و اون از ظهر متنفر بود. دستشو کرد تو جیبشو اشکا رو خشک کرد. از تو جیب راستش یه فلوت دراورد و شروع کرد به زدن. خون پاهاش دریاچه رو سبز کرد.

-       اینو تو break دیدم. وقتی اومدم تو محوطه نشستم و یادمه سرمارو خوب می فهمیدم اون روز. ژاکتمو دورم پیچیدم و یه سیگار روشن کردم.  این فیلم رو تو موبایلم دیدم و فکر کردم که اون مرد قابلیت اینو داشت که من عاشقش بشم. سیگارم تموم شد. باید برگردم سر کار.

قدمایی که برمیداشتو یادش میرفت قدم بعدی چیه. اصلا نمی دونست قدم چیه. پاشو می گرفت بالا که ببینه این دیگه چیه. اما نمی فهمید. میذاشت پایین اون تیکه گوشتو پوست بعدیو که اون یکی پاش باشه و میاورد بالا و نگاه می کرد و همین طور می رفت جلو. بدون اینکه بدونه راه رفتن چیه. همین طوری به لب چشمه رسید. نمی فهمید چشمه چیه. واستاد و نگاه کرد. هیچی نبود تو وجودش. نمی فهمید. ناگهان بخار شد.

-       اینو تو اتاق انتظار دندون پزشکی که بودم دیدم. یادمه اون روز زیاد می لرزیدم. پاهامو سفت گرفته بودم که یهو تو فضا منفجر نشن. اون روز نه حتی نترسیده بودم بلکه به شکل دلچسبی امید داشتم.

پوست صورتشو کشید. پیر شده بود. زئوس با شیپوری که همراش بود و یه چاقو کل تپه رو پرواز کرد و اومد لب چشمه فرود اومد.

 به دوردست نگاه کرد. موهای ضخیم و زبر و پرپشتش تو طوفان تکون نمی خوردن. زئوس بزرگ چاقو رو کرد تو گردنش. دورتادور چرخوندش و تیکه استخونی که مونده بود و با جلو عقب کردن چاقو جداش کرد. کله افتاد لب چشمه. چشمه بی رنگ شد. زئوس در شیپور دمید.

-       اینو تو مراسم تدفین دیدم. همه ی خدایان اون روز بودن. افتاب آن روز سیاه بود و من ریملای ریخته ام از زیر لبه ی کلاه بزرگ معلوم نبود. خبرگزاری اون روز اعلام کرد هیچ کس نمی گریست.

 

today the mailman brought a letter for the dead man







سنگ پرت کنی به صورتت می خورد

از خواب بپری به صورتت می خورد

تند تند راه بروی به صورتت می خورد

خودت را یواش یواش قایم کنی به صورتت می خورد

عکسهایت به صورتت می خورند

سیم برق به صورتت می خورد

ماشین

پرنده

مرگ

زندانبان

روزنامه

گیوتین

روز به صورتت می چسبد 

و صورتت را می خورد!











































دیوار خود را قایم کرده بود

مرد همسایه به دروغ های زنش گوش میداد

و اطلسی آن کودک می پلاسید

دیوانه وار دیوار می بیند

بوی سکوت و قهوه اش در سیاهی کوچه بخار میشود

من خامِ یک مرگ ساده ام

انباشته از دست های دیوار

وقتی فریاد می زند: 

این درد می شکفد

این تازیانه به اندازه نمی سوزاند

خواب دیوار را می بینم

از دریچه ها بوی غذا می اید

شنبه شب است

دیوار به اشفتگی عادت دارد

به دروغهای زنِ مرد همسایه گوش می دهد

به پیازهای داغ

سیفون و قژقژ آینه ای که تمیز میشود

دیوار درد می کشد

دست از سرم برنمی دارد!







Welcome to mystery

















نمی دونم..... کلا به نظر ادم بدونی میام. اما به این وبلاگ که می رسم نمی دونم نمی دونمم شروع میشه. آره تو Save on Foods رفته بودم که آبمیوه و نون و کاهو بخرم که یهو آهنگ این شعر پخش شد. وای دوسش داشتم پارسال. بعد یهو تو سرم پتک شد. اون چیزایی رو که میخواستمو خریدم اما نه به شکل طبیعی.......




Imagine a place you can always escape to
An island off the coast of nowhere
A new destination of your own creation
Just waiting till you choose to go there

Blue treats of and velvet skies
Blue ready to blow your mind
Oooo
This is a place where your mind can escape
All the problems today and go far, far away
This is a time with no history
Welcome to mystery

Imagine a city where everything's pretty
And you sir, you rule the kingdom
You call the shots you can do what you want to
Oh just imagine the freedom

Blue treats of and velvet skies
Blue ready to blow your mind
Oooo
This is a place where your mind can escape
All the problems today and go far, far away
This is a time with no history
Welcome to mystery

Blue treats of and velvet skies
Blue ready to blow your mind
Oooo

Imagine a room where the flowers they bloom
Through the cracks in the floor and the ceiling
Just you and the missus and roses and kisses
My, what a wonderful feeling

Oooo
This is a place where your mind can escape
All the problems today and go far, far away
This is a time with no history
Welcome to mystery



Plain White T's

 

Welcome To Mystery lyrics






Certified Copy
















I woke up, a few usual nightmares, turned around, the walls were shocked, the windows, it was pissing the rain outside & I was in bed, the dark room, the dark tic tocs and I had to get out, I had to go. It took me a while to come out of the bed, check the ticket for 10:00, having a coffee, 2 cigarettes in a row. It has to be a different day, Im gonna watch the latest movie of Abbas Kiarostami. I had a hard time finding the ticket, finally found one online for over extra $5.00. I guess it's worth it. The usual shit of headache started swirling in my head. No one is blamed for that. Just another morning. I dressed up cutely, wore the floral blue top you bought for me, my ice blue torn jeans, a white shirt on top, a white woolen hat, green shoes, a black bag, big green sunglasses which got soaked in the rain and a navy jacket. It was Kiarostami's day. I bought a coffee, smoked two cigarettes on my way there. I waited in 2 wrong lines to get in. Stupid me, I had forgotten I had a ticket. I was watching people, so damn bloody crowded. Lets say the busiest show I had ever seen at VIFF. It was raining cats  & dogs & people were standing in lines to hopefully get tickets. Im proud of Kiarostami, there were a couple of Iranians, but the majority of the folks were foreigners, Im proud of him again. He is our most recognizable director. Finally the show, the craziest show ever. The biggest screening room of the Granville Empire's salon was packed, Holy Smokes!

It wasnt a movie at all, it was the presentation of paintings, amazing photos, poetry, philosophy & in sum, LIFE. I was in ecstasy by the beauty of shots, devilish lighting, breath-taking locations, Kiarostami's smart sense of humor. I was admiring his wisdom, knowledge of the frame & the color. When it was over, I just came to this conclusion that "Certified Copy" is the best work of his, tremendously marvelous. Although Juliet Binoche's acting was one of  the main points that made this movie outstanding, I'm quite certain that any actress he would have picked, could pull that role off perfectly. He is the master of deepening into the  characters & take the emotions out & play with them.

That was it, I knew its gonna be a different day, when you have a perfect morning, have you ever noticed that how you feel hollow for the rest of the day. it seems you had the amazement of the day & now the reality of its monotony is inside you, crawling into your body & soul. Im gonna watch a very sad persian movie at 7, called "White Meadows". Im assuming its gonna depress me more, just one of those striking movies about women's oppression, culture cruelty & aggressiveness.



I feel so lonely, there isnt anyone out there to call them & ask for a company for a movie. There s no one. Its raining like nuts & im lying down in bed, the silence is eating me & dont even want Bach to come in & take me out of this gloomy afternoon. By the way, watch this masterpiece of Kiarostami, this monster of Cinema's post-modernism.