my own very first book s finally started




چون اون بالایی فکر کردم می خوای بیای پایین. داشتم فکر می کردم میای این پایین دردت کم میشه. نه. کم نمیشه. این درد کم نمیشه. پایین هم نمی تونم بشینم. حالا گفتم شاید مثل همیشه میشه. نه نمیشه.

یاد شعر تو افتادم که اگر همه ی جهان هم روی صندلی بنشینند تو روی زمین

عین خیالت هم نیست

عین خیالت هم نیست




عین خیالم نیست. فقط دیگر نمی توانم. دیگر نیست



باشد کمکش می کنم. کم کم آخر این ماجرا یا کتاب - وبیماری- ست یا عین خیال هیچکس نیست



حالم خوب است. امیدهای والا. دست های بلند. سیاهی والا. دست های عجز