تسلیم رام مطیع

در دنیای ما عشق تجربه ای تقریبا دست نیافتنی است. همه چیز علیه عشق است: اخلاقیات، طبقات، قوانین، نژادها و حتی خود عشاق. زن برای مرد همیشه آن "دیگری" بوده، ضد و مکمل او. اگر جزئی از وجود ما در عطش وصل اوست، جزء دیگر-که به همان اندازه آمر است- او را دفع می کند. بنابراین روابط عشقی ما از همان آغاز تباه گشته، از ریشه مسموم است. شبحی بین ما حایل می شود و این شبح تصویر اوست، تصویری که ما از او پرداخته ایم و او خود را بدان آراسته است. وقتی که دست می بریم تا لمسش کنیم، حتی نمی توانیم تن و جسم بی تفکرش را لمس کنیم. چون این توهم جسم تسلیم رام مطیع همیشه حایل می شود.

 اکتاویو پاز- ترجمه: خشایار دیهیمی

Drew by Henri Matisse

back on the black

"نوح تاکستانی غرس نمود. شراب نوشیده مست شد و در خیمه خود عریان گردید. و حام برهنگی پدر را دید و دو برادر را خبر داد. و سام و یافث ردا گرفته بر کتف خود انداختند و پس پس رفته برهنگی پدر خود را پوشانیدند.

باب 9- سفر پیدایش- تورات- ص12

 by Alexei Biryukoff

 

r I membrance

می دانم چرا اینگونه ام

مدتهاست خوابشان را می بینم

او زیباست

همسرم می داند.

آنها با همند

و من اینجا.

می ترسم

همسرم انقدر دوستم دارد

که به ظاهرم در دیگران دلخوش است

این هم لاغر است و بلند

بر مچ چپش خالی دارد که هر روز کمرنگتر می شود

مال من اما تغییری نمی کند.

ما به هم عادت نمی کنیم

اما دوستیم

خنده دار است در خواب هم که می بینمشان باز هم دوست می مانیم.

همسرم از او بیشتر عکس می گیرد

و سعی دارد به من بفهماند که با او فرق دارم.

من اینجا دراز کشیده ام

آفتاب تحمل می کنم

خوابشان را دیده ام

بد بود، باز من حذف شده بودم

و او آنقدر دوستم دارد

که می دانم در هر اندامی مرا بجوید گرسنه تر سراغ دیگری می رود.

ما داریم به سیستم آجری زیستن تن می دهیم.....

از سادگیم می خواهم با هر عقربه سرم را به دیوار بکوبم

....

همسرم زیباست

شانه های بزرگ دارد و غرورش ستودنیست.

من اما روی این تخت یکنفره

لاشه ای سردم

به خرافات خوابهایم وابسته شده ام

....آنها دیشب نخوابیدند

از او عکس می گرفت

او انگشتر ندارد

اما کاش موهایم را کوتاه نکرده بودم

.......

artist’s wife

به فروغ

این شعر را به فروغ تقدیم می کنم که ژانر شعرخانواده تصویری را بنا کرد. گفتم قبل از اینکه به شعرای فروغ نسبتم بدن. ...بر هیچ کس هم پوشیده نیست که چقدر ارادت به ایشون دارم و هرگز مثل اون نمی شم. نمی تونم احساسات زنانه داشته باشم و مثل مرد زندگی کنم. اون از عهده هر دوش بر می اومد....من بسیار ضعیفم....

 

 پدرم شبها دعا می خواند

از من وحشت دارد

به روی خودش نمی آورد.

مادرم هنگام سرخ کردن می گرید

جلز و ولزی در روغن به پا می شود.

خواهرم مومن شده

خودش را برای من نذر کرده است

و برادرم هر روز به جهنم انداخته می شود.

انگار خودم از همه بهترم

عکسهایم را می گذارم و حالیشان می کنم حالاها مانده است.

مادرم به کسی نمی گوید من پیش روانپزشک می روم

از سارا و مهشید می ترسد

هر روز چک می کند که غذا خورده ام، سرد نیست، گریه نمی کنم

انگشتان کشیده اش گوشی را سفت می چسبند

در حالیکه لاک زده اند، می لرزند.

خواهرم از همه بلاتکلیف تر است

یک روز کلاس شمع سازی می رود

یک روز گلهای خشکش را از دم آویزان می کند

گاهی برای خوشحالی من کامو می خواند اما بیشتر "نفرین ابدی" نمی دانم مال کی!

پدرم بی جهت از صبح تا صبح دیگر می دود

در کوهها داد  می زند

در آب یخ شنا می کند

و معتقد است باید زیر فرش بخوابد

او هرگز آرام ندارد

صبحی اگر خواب بماند

یک چهارم جهان لنگ است.

پدرم خواب خوشی ندارد

تا یادم می افتد

فکش داغ می شود

و از مژه های بلندش اشکی به پایین نمی سرد.

 

مادرم از بی خوابی خبر نداشت

موها و ناخنهای بلند دوست داشت

اولی را یادش دادم

دومی را برآورده نکردم

خواهرم از تغییر رشته بی خبر بود

دعا نمی کرد

کلکسیون tweety اش را فراموش کرده، به سریال پناه برده است.

 

انگشتانم را می چینم: 1-2-3.....10

مامان اگر یکی کم بیاید مهم نیست

سارا اگر یکی زیاد شود فرقی نمی کند

....

من جسم نیستم

خوابم بیاید، نمی توانم بخوابم

گرسنه شوم، نمی توانم بخورم

شاد باشم، گریه ام بند نمی آید

زندانی ام کنید، پرواز را به نگاهی پر می دهم!!!!!

 

تمامم

 

وقتی او خلاقیتت را ادا

تخلیت را تقلید بنامد

دیگر ساکت تر می شوم

سیگاری به دست می گیرم

و چون مورچه ها رد می شوم

Blue nude, done by Picasso

I wanna disappear

Look at me now
I've got no religion
Look at me now
I'm so vacant
Look at me now
I was a virgin
Look at me now
Grew up to be a whore
And I want it
I believe it
I'm a million different things
And not a one you know
Hey, and our mommies are lost now
Hey, daddy's someone else
Hey, and we love the abuse
Because it makes us feel like we are needed now
But I know
I wanna disappear
I wanna die young
And Sell my soul
Use up all your drugs
And make me come
Yesterday man,
I was a nihilist and
Now today I'm
Just too fucking bored
And I want it
I believe it
By the time I'm old enough
I won't know anything at all
Hey, and our mommies are lost now
Hey, daddy's someone else
Hey, and we love the abuse
Because it makes us feel like we are needed now
But I know
I wanna disappear

 I wanna disappear Lyrics
Marilyn Manson

Watercolor by Marilyn Manson

 

Death is a priest

Death is policeman
Death is a priest
Death is a stereo
Death is T.V
Death is the tarot
Death is an angel
Death is our God, killing us all

A section of In the Shadow of the Valley of Death Lyrics
Marilyn Manson

 

Took by WEEGEE

من ترسم از کتری ست که جوش می آید

و من از آن ترس سخن می گویم:

از افتادن کلیدی در دوردست

از ساعتی که پشتت به آنست و برعکس می چرخد

دستشویی شکسته

 موی عرق کرده

دستی که میله اتوبوس را سفت می گیرد

سکس مگسها

 پرز زیر گلبرگها

و من ترسم از جای گاز زیر ناخنهایم است که می ترسم.

 

 

"The Eve of Destruction", Watercolor by Marilyn Manson

 

فقط کمی حالم بد است

 

تمام تنم درد می کند

انگار دیشب دوباره آن هزار پای چاق مرده شب را به تجاوزم گذارنده

انگار از ترس قهقهه لیچش تنم به کثافت تن داده،

دیوار را سوراخ می کنم

دستهایم را درش چال میکنم

دیگر نمی خواهم التیامشان بخشم:

گچ روی دیوار

بیشتر و بیشتر.....

تنم درد می کند

نه من دستهایم را نمی خواهم

بدون اعتراضشان کثیف ترم

........

از قندیلهای سپر ماشینها به حد مرگ می ترسم!

 

12 تا 2 را دیگر نفهمیدم

تنها جیغهایم یادم است،

مادرم که می گریست

و من در خیابان نشسته بودم

به رگهایم نگاه می کردم

برف می ریخت

و سردم نبود.

حالم الان کمی بد است

آب می ریزم

نمی خورم

می روم

باز می گردم

تشنه ام

و می بینم که خورده ام.

از سرم نمی رود عطش

در سکوت جیغ را می گریم

هر غصه اش را رنگی می زنم

رنگین کمانی سیاه در سرم پهن می کنم

مملو از آنچه امروز 12 تا 2 را حس نکرده ام.

می گویم این منم،

شکی نیست که این من خواهد ترکید

بی شک بطری آب را تمام خواهم کرد.

می گویم باز اینها استخوان نیستند

اگر بودند به سازش تاکنون تن داده بودند

اینها لب نیستند

اگر که بودند

دیگر هم اکنون دلخوش رنگین کمانی از جیغ نمی شدند.

 

از 12 تا 2 کجا بودم

واقعا نمی دانم

تنها بغضی یادم است که پدر می گفت جدید است

و مادرم که با سرعتی عجیب،

ظرف می شست

ملافه ها را عوض می کرد.

هم اکنون حالم کمی بد است

تشنه ام

می خواهم تمام برفها را بخورم

می خواهم سینه هایم با یخ کبود گردند

و رهایم کنند از این اطمینان که بی شک این  منم:

تندیسی نصب بر قله ای ته دره!