کند




خب اتفاق افتاد می دانی. خب می دانی دیر و زودش قابل پیش بینی بود اما معلوم نبود چقدر قرار است بماند یا چقدر وسیع رشد خواهد کرد. ریشه های خاکستری تیز و خاردارش همه جا نشانه رفت و در همه ی گوشه کنارهای های تنم ماوا جست. آرام نگاه کردم و گذاشتم هر چقدر می خواهی دور بچرخی. چرخ کنی همه چیز را. کاغذ، سیم ها، دندان، پوست را. خوابم زیاد نشده. اما همش خوابم. خیره به حرکاتی آنقدر کند پر از هضیان چشمی دهانی پلکی.


ابر را صدا می کنم کمی پیش رویم بگرید

بعد هولش می دهم ماه بیاید و پرده ای نقره ای بر صورتم بیاویزد

بعد کمی پارچه سفت.

بعد سفت بازویم.

بعد ترکیدن مایع

زیر رگ های پرپشتم.