افسوس ما خوشبخت و آرامیم.(فروغ)

 

من شروع کردم:

صورتی پوشیده از جلبک

..........می ریزد آرام

می چکد بر لبانی از قطره خسته

................می شکند خشک

دستانم اندوهی بزرگ

......آشنا، مثل سرم

 

من شروع نکردم:

روز انگار غروریست در سوزش دستهایت

میان این همه خستگی آفتاب

روز انگار راه عجیبی ست در شیارهای چشمت

که می جوید مفری به ناگهان.