Love: 11th shot
چگونه عناصر قوام می گیرند!
مهتاب، آن صخره ی گچی
که بر بریدگی اش ما
پشت به پشت آرمیده ایم.
جیغ جغدی را
از نیل سردش می شنوم.
واکه های جانکاه در دلم می خلد.
کودک در گهواره ی سفید می غلتد و آه می کشد.
حالا دهان باز می کند، چیزی می خواهد.
چهره ی کوچکش در قاب سرخ دردناک حک شده است.
اینک ستاره ها، سخت و نازدودنی.
به آنها دست می زنم، می سوزاند و بیمار می کند.
چشمان تو را نمی بینم.
آنجا شکوفه ی سیب، شب را یخ می زند
من در حلقه ای راه می روم،
در یاری از گناهان کهنه، ژرف و تلخ.
عشق را به اینجا راهی نیست.
شکافی سیاه رخ نموده است.
بر لب رو به رو
روحی سفید و کوچک می جنبد،
پروانه ای سفید و کوچک.
دست و پایم نیز مرا وانهاده اند.
چه کسی مثله مان کرده است؟
تیرگی آب می شود. افلیج وار بر هم دست می کشیم.
سیلویا پلات
سعید سعیدپور