انسانها را درخت می بینی

کلاغها را نمی پرانی

به کرم ها با اصرار خیره می شوی

آشغال ها را می بینی

هر چه خشک را می بینی

قرمز را درک می کنی

مغزت را در ابعاد هی ضرب می کنی

پرده را با حرص می کشی

هی قهوه

هی ظرف می شویی

با وسواس لکه ها را می گیری

کفشهایت را پرت می کنی

موهایت را از زمین، از سینک بر نمی داری

اشک نمی ریزی

کیف هایت را عوض می کنی

لباس زیرت را اطو نمی کنی

هر چه کهنه را سریع دور می ریزی

به آینه عادت نمی کنی

به زشتی ات عادت نمی کنی

به تنت عادت نمی کنی

چتر نمی خواهی

اخبار نمی خواهی

بانک نمی خواهی

سیگار می کشی

جا سیگاری را نمی شویی

نمک به اندازه نمی ریزی

لپه را له می کنی

پیاز را می سوزانی

به صورت کسی نمی کوبی

ناخنهایت را از ته می گیری

لاک نمی زنی

موهایت را صاف نمی کنی

به رشد ابروهایت عادت نمی کنی

تنهایی ات را قاب می کنی

کلاه های بزرگ می گذاری

عینک های بزرگ تر می زنی

بلندترین پالتو را انتخاب می کنی

سردرد- ضعف- تهوع

یواشکی می نویسی

یواشکی عکس می گیری

یواشکی با خودت پچ پچ می کنی

 

یادت باشد تنها تو نیستی که یک زنی