بینشِ غضروف

احساسِ پوست، خواهشِ غضروف؛
و، بعد، باز،
احساسِ پوست، جنبشِ غضروف؛
و، بعد، باز،
احساسِ پوست، بینشِ غضروف



تکه ای از یک شعر بلند از اسماعیل خویی به نام از خواهشی که پوست دارد/ کتاب کیهان درد/ ص۱۹- که حتی نذاشتم جمله اش تموم شه- به نظر همین کافی بود- ببخش دیگه چاره ای نداری