اپیزود اول

هوا روشن- شهر کمی بلوا- سرفه ها چون پرنده ها در پرواز
صدای سقوط ته مانده پنجره مرد
مرد به پایین نگاه می کند و چند دیوانه که فاصله قدیِ در خور توجهی داشتند فریاد زنان عبور میکنند.
(ساعت گرم- اتاق تیره- ابرها نامعلوم)
- می دونی افراد خیلی در بند زد و خورد نبودن. چند تاشون حتی اعتقاد چندانی هم نداشتن. اما اگه بودن کم کم ترس بیشتر میشد.
- سیگار داری؟
- من چند تا دستنوشته پیدا کردم که اگه بتونیم یه چیزایی هم تنگش بذاریم شاید باز اون ترسه گنده تر شه.
- فندک چی؟ 

زن راه می ره. سرش به دیوار می خوره و دور میزنه. سرش به دیوار بعدی می خوره و باز دور میزنه.
Insert = چکه چکه های رنگ از سطل نقاشی که داره یه دیوار خراب رو رنگ میزنه. نقاش که صورتش پیدا نیست یه آجر برمیداره- نگاه میکنه و شروع میکنه به رنگ زدنش- off چکه چکه های یه سری قطره غلیظ 

 


(رستوران- همون ساعت بعد- عقربه ها راحت)
- من یه بار که خیلی گرسنه بودم می دونی چی خوردم؟ باورت نمیشه
- هان چی؟
- کمیته مرکزی تماس گرفت و تصمیم گرفت که رد صلاحیت رو اعلام کنه
- من از اولش به اون پوفیوز اعتماد نداشتم
- از شایعه سازی متنفرم. نه بگم می ترسم
- باید رو ترسه بیشتر کار کرد
- بی لیاقتیِ من واسه خوردن گاهی موجبات سرزنش است. اما من الان دارم خوب می خورم. نه؟
- نه جوجه. اروم 

 

حرکت slow عقربه ها راحت- راحت
زن صورتشو میذاره رو میز. مرد به روسری زن نگاهی میندازه. دو تا  پلک میزه و نگاهش کمی حتی بی تفاوت تر به سمت سبزی میره.
- به ریحون که نگاه می کنی دلم ریحون می خواد
- داشتم فکر می کردم کی میرسه که من بدوئم تو خیابونو فریاد بزنم اون بیماره. اون بیماره
- این میز چه سفته. سرم درد گرفت.

(صدای فحش و داد از تو خیابون میاد. یه زنی جیغ میکشه. زن شونه هاشو جمع میکنه. یه ریحونو تیکه تیکه میکنه) 

 


(همون اتاق- تاریک- فقط نور سیگار)
مونولوگ زن= بعد دستگیری چی میشه؟ شاید واپسین پیام هم از دهنش راحت بیرون نیاد. از عقربه ها حرصم میگیره. هر وقت بتونن راحت می رن. اون تو بازجویی به همه چی اعتراف میکنه. الکی دل دیوار قرصه. چند رایحه دور خونه سرفه میکنن. میگن که اون داره به اعتراف فکر میکنه. 

 


(همون اتاق- کمی نور قرمز- مرد سرشو به پنجره چسبونده به بیرون نگاه میکنه)
مونولوگ مرد= اگه بود به همه ی سربازا چد تا فحش ابدار میداد. البته به خیال خودش. اون خیلی بلد نیست. اما همینم ارومش شاید کنه. اگه بود بهش میگفتم. خیلی چیزا رو میگفتم. کاش اعتراف کنه. نشونه های خوبی ازش نیست. کاش شاید بمیره.
Off= صدای بال بال زدن یه شاپرک و جز جز سوختنش توی لامپ ابی رنگ- مورف صدا به قهقهه و دود سیاه اتاق قرمز رو پر میکنه 

 

 


 (رستوران تعطیل- همه ی صندلی ها رو هم- تاریک- دو تا سیگار روشن)
- هر وقت برات می نویسم دستام می لرزه
- تو عوض شدی
- شترا تموم شدن؟ گوسفندا که تمومی ندارن
- اره کمتر می خوابم
- اگه شترا بذارن
- بیانیه ها دیروز دستم رسید. من هنوزم امیدی ندارم
- باز شروع شد. چرا زمانو می چسبونی به ما؟ چرا خودخواهی؟ چرا دست سرمون برنمی داری؟ چرا همین الان؟ چرا الان که به اینجا رسیدیم؟ چاره ای نداشتی. الان چی؟ ما که گفته بودیم سکوت تو واسه همه ی فریادا بسه. چرا خواستی سطحو بشکونی. مال اینجا نیستی می فهمی؟ بیانیه ها رو بده.

( زن رو زمین دراز میکشه. رو دیوار سایه گرگ میندازه. مرد از در بیرون میره. صدای زوزه میاد و مرد الله اکبر سر میده)
Off = جر وا جر شدن کاغذها و روشن کردن یه سیگار
مونولوگ زن همراه با تصویر نقاش بی صورت که آجری از دیوار رو به دقت رنگ میکنه
- به تو فکر میکنم
به تمام هیولاهایی که بر تنم جا گذاشتی و حسرت خاک که تو را در خود بارور کرد
به تو دروغ می گویم
برای کبوترهای کبود چه جا گذاشتی؟ 

 

زن سرفه می کند. مرد از در وارد می شود. مستقیم سمت کامپیوتر می رود. Flash memory را سریع جا میدهد و زیر لب فحشهایی می دهد که نامفهوم است.
- منیتورو خاموش کن
- تخم سگا اونا رو از کجا اوردین؟ بی پدر مادرا
- اون نورو خفه کن
- میگن وقتی چند تا چپی رو به حد مرگ بزنی جات تو بهشته. نه نه حرومزاده ها میگن چند تا سوسولو باید سر جاشون نشوند. می دونی چی میگن. به خدا اگه بگم با مشت تو صورتم میای
- فایل گه رو desktop ه. بازش کن. بعدش مونیتورو خاموش کن تا با مشت تو صورتم نیومدی

(کافه پر از چراغ- نور شدید- زن با دقت شمع روشن میکنه- صورتشو با دست می پوشونه) 

 

 

 

 

توضیحات: این اپیزود یه تصویر داره. یه پرتره ....که سایتش برای upload شدن فیلتره