زنان می گریستند
نیمی از تو جان می داد
و نیم دیگرت را من باردار بودم
مردها گوسفند قربانی
و کودکان به لی لی بازی روی لاشه ها عادت می کردند.
شکمم در دیگها غل می زد
شکمم روی تخته ها شقه می شد
شکمم را از پوست جدا می کردند
زنان ایمانشان را از دست داده بودند
و کودکان از 5 سالگی بالغ می شدند
مردان شکمم را می دریدند
نیمی از تو جان میداد
کودکت را می خوردند