و باز خوابت نمی برد

شهری سیاه

خانه کوچکت

چند جا سیگاری ارام

چند پرده

چند تابلو

ارامی-

با چندین بطری

موهای سرگردانت

و پاهای کشیده شان سر می کنی

دستت به دوربینی

چند کتاب شعری خوش است

و چشمانت یکنواختی را می فهمند

به لبانت اما یاد می دهی که تنوع خوب است

امشب باز هم ارامی

دستت روی ملافه می افتد

تلفن را جواب نمی دهی

چشمانت دنبال اشباح می دوند

یک جفت دست و پای بی مو  رد می شود

وانمود می کنی خیلی هم مهم نیست

مثل همیشه از همه چیز تغذیه می کنی

حواست به مورچه ها هست

به سایه ها

به سربازها که رد می شوند

دست و پاها لیوان پر می کنند

سیگار روشن

چراغ خاموش

به نحو احسنت از همه چیز بهره می بری

مورچه دیوار را تمام می کند

سرباز سیگاری روشن

همه چیز مشئزت می کند

بی مویی

الکل

لبها

عصبی دنبالش می گردی

سوراخ سینه ات را گلی می کشی

بغلش می کنی

...

و باز خوابت نمی برد