Granville Island



امروز روز اول دانشگاه بود. بهترین دانشگاه هنر اینجا تو یه به اصطلاح جزیره است. باید با seabus بریم. سوار شدم. بلیط دو طرفه ارزونتر بود. اما کی می دونست من تا ۵ ساعت بعد زنده هستم یا نه. یه طرفه خریدم. حالا اگه زنده موندم که دوباره یه طرفه. بارون میومد. دانشگاه همیشه بهترین اتفاق رو زمینه. همیشه بعد چند ماه کار کردن برمی گردم مدرسه. بابام با خوشحالی می گفت چه خوب. فقط اون می فهمه درس برای من یعنی چی. دلم می خواد همیشه درس بخونم. چرت نه البته. این رشته رو دوست داشتم همیشه. عجیب بود من تو کلاس از همه جوونتر بودم. همه سن بالا. عجیب بود. همه عکاسی می کردن. یه عده تفننی یه عده حرفه ای. یه پسر ایرانی هم تو کلاسه به اسم فرزین و gay بود. دیووونه فضا شدم. وای. وای. وای. اینم یه سردرد دیگه رو همه ی آرزوهای دیگه. که ای وای اگه پول بود... چاپ زدم استاده باور نمی کرد دفعه اوله intaglio می زنم. خوب شده. می زنم به دیوار. کلی هیجان زده بودم. قرار بود تو نیم ساعت یه چاپ بزنیم و من ۳ تا زدم. استاده کف کرده بود. نمی دونه به یه جوونور خر کار طرفه. بهم گفت جسوری و بهم این چسبید. جلسه بعد باید عکسای خودمونو چاپ کنیم. می خوام چند تا self-portrait ببرم. همیشه دانشگاه خوبه. مخصوصا اگه ادم دیگه بدونه کیه چی می خواد. خلاصه جزیره و دانشگاه و چاپ و ژاکت قرمزم که جوهری شد چون تنبلی کردم و apron نپوشیدم مبارک.