حالا قبل مرگ سه تا فیلم می خوام بسازم! البته به یه سیگارم قانعم!

پاشو. از این وسط پاشو. چشات قرمز شده. پاشو یه تکونی به اون تنت بده ببین چی دست کیه. انگار نه انگار! مثل یه تیکه سرب بی شکل یا یه تیکه گل کج و معوج که یه تیکه هاییش خشک شده یا یه کله گوسفند لای مشما تو ظرفای یه بار مصرف. یه تیکه. یه تیکه از هر چیزی که هسته شو کشیدن بیرون. هر چی با پاهام تکونش دادم افاقه نکرد. از دستام استفاده کردم. مژه هاش تغییری نکرد. رفتم یه تیکه از جیگر گربه رو آوردمو انداختم جلوش. چشاش باز مونده بود و به دود سیگارم که تازه روشنش کرده بودم بر بر نگا می کرد. سفیدی چشاش زرد شده بودن و یه نقطه قرمز توی چپی داشت درشت و پهن تر می شد. تنمو از زیر تنش بیرون کشیدم و یه لگد حواله اش کردم که د پاشو!

گور باباش! یه کفشی که تازه برام خریدنو که بنفشه که رگه های قرمز برجسته داره که ده سانتیه- می پوشم و طی ۴۰ ثانیه همه چیو ست می کنم. یهو بو می زنه بالا. از گاز؟ نه! از یخچال؟ نه! سطل آشغال؟ نه! بو می بینم. یه بوی خردلی. انگار فیله های کوچولوی رو سیخ  که زودتر از همه می پزن هی بمونن و جز بزنن و آخر سری به سیخ بچسبنو وقتی زیر شیر می گیری یه بویی می زنه بالا که بیا و ببین! حتی جز زدنشو دارم می شنوم. زیر درو نگا! یه خیسی داره میاد تو. این ماسماسک د دیگه چیه؟ خیسی جلو و جلوتر میاد. پهن میشه و می خزه به اطراف. داره شبیه  مردی میشه که رو زمین افتاده شبیه مردی که هر چی تکونش میدی وول نمی خوره. می کوبیش وول نمی خوره. می مالیش وول نمی خوره. فقط دیگه تکون نمی خوره. مراقبم کفشام تو خیسی فرو نره. یواش یواش. نوک به نوک. در رو محکم از دستگیره می گیرمو پق می کشم. یه دختر کم سن وسال پشت در با زانوی خم رو باسن نشسته و تند تند زمینو می سابه. پارچه کهنه ایی رو هی می چلونه و باز می سابه. در رو می سابه. قرنیزارو می سابه. بعد پارچه رو می زاره رو دامنش و د می چلونه و باز بازی از سر. این دیگه چیه؟ گربهه کو؟ معلوم هست چه خبره؟ تو دیگه کی شروع کردی اینجا کار کردن؟ چرا گند زدی به همه جا. یالا برو یه طی بزرگ بیار. با این کهنه صد سال طول می کشه! چرا گوش نمی دی؟ چرا این شکلی می کنی دیوونه! هی با توام! می شنوی؟ با تواما؟ تکون بخور از جلوی در! آهای یکی بیاد این تیکه گوشتو از جلوی در خونه من برداره! دختره انگار نه انگار که دارم باهاش حرف می زنم. داد میزنم. هولش می دم. از دستش کهنه رو می کشم. بر بر بالا رو نگاه می کنه و دستاش تو هوا پخش و پلا می شه. انگار که داره التماس می کنه و دستمالو می خواد. حالا دیگه جلو اومده بین در و کاملا رو زانواش نشسته. دیگه نمیشه این لامصبو بست. دیگه کفشامم دارن خیس می شن. کثافت آخر سر زهرشو ریخت. خیالت راحت شد؟ دیدی چی شد؟ برمیگردم که ببینم اون بالاخره می خواد یه تکونی  به خودش بده. سر و سامونی به این جهنم بده یا نه همون بند نافی که بود مونده سر جاش! چی؟ نیست سرجاش. مگه میشه؟ یعنی عنکبوته تکون خورده؟ پس کجا رفته؟ چه جوری وقتی پا شد نفهمیدم؟ چه جوری تنشو نفهمیدم پا شده؟ اون تیکه یه دست رو من؟ یا من سنگین شدم و رفتم تو یا اون باد کرده رفته بالا. پس چرا هنوز داغم؟ چرا تنم مرطوبه؟ پا می شم. دستم به اولین پیرهن زرد رنگ و رو رفته ای که یه لکه درشت روشه می رسه و مال اونه و منم می پوشمش. پس یعنی کو؟ وا؟ یه خیسی از زیر در داره می زنه تو. این دیگه چیه. بازم این گربه های کثافت! دمپایی! کجایی؟ با توام کجایی؟ یه کفش بده! یه کوفتی بیار! اون وسط یه لنگه کفشی که دوس دارم داره تو خیسی موج می خوره. می پوشمش و لق لق زنون در رو باز می کنم. یه دختر کم سن و سال پشت در ایستاده. قدش بلنده. از من بلندتر. گردنش کمی به سمت عقب. چونه به سمت جلو. کله با حالتی محکم و چشمانی که از پشت کیسه بر بر نگاه می کنن. کیسه نزدیک و نزدیک تر میاد. بوی نفساش به صورتم می خوره. بوی کامیون حمل تیکه های بزرگ. تیکه های ول. تیکه هایی که وول نمی خورن. چرا داره در رو می بنده؟ ااا اینو ببینا! د تو نیا! می گم نیا حیوون! اصن منو می بینی؟ عفریته هل نده! کفشام! کمک! یکی کمک کنه! داره می بنده! دارم خفه می شم! نکن عوضی! چی از جونم می خوای؟ چرا پرتم می کنی؟ ببین من که کاریت ندارم. هر چی می خوای ببر. نه. نه. تو رو خدا. پیرهنم نه! آهای کجایی!!! نه نه. من دیگه اون زیر نمی رم. اون زیر نه. هر جور دیگه قبوله! می ترسم. تو رو خدا نه! اون زیر دیگه نه!

و قلنج کمرش قــــــــــــــــــــــــلج صدا کرد. 



- زهرا درویشیان/ ۱۹/۲/۱۳