به دقت درد می کشم

فردریش نیچه :  با دیگران بودن آلودگی می آورد

 

 

نیاز به یک کلمه دارم

 

 

نیاز به یک کلمه دارم

کلمه ای که مرا از روی زمین بردارد

 

من مثل ساعتی مریضم

و به دقت درد می کشم

سکوت تانکی است

که بر زمین فکرهایم می چرخد و

علامت می گذارد

از روی همین علامت ها دکتر

نقشه ی جغرافیایی روحم را روی میز می کشد

و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد :

- چه چاله های عمیقی !

ناگهان نقشه نفس می کشد

میز تکان می خورد

و دکتر فریاد : جنگ جهانی ...

 

 

خلوت پارک

پیرمردی آرام روی نیمکت کنارم می نشیند

بی مقدمه : یک نفر جاسوس- سرش را به این طرف و آن طرف –

یک نفر جاسوس به خواب هایم وارد شده

کلاغی از روی درخت مثل یک سنگ پایین می آید

می نشید بر شانه اش

و در گوشش با صدای آدم داد می کشد :

- احمق ! باز که تو حرف زدی .

 

چیزی دیوانه ها را گاز می گیرد

و تماشاچی ها کف می زنند .

 

نیچه گوشه ای در گوش کسی زمزمه می کرد :

- من راننده ی یک تانکم .

شهرام شیدایی

My rimem cries all the time

چیزی زیباییش می کرد

مخفیانه در دستهایش

ناگهان اگر می دیدی در سینه پنهان می کرد

آن بسیارش را در چندین هزار جمله و گریه و خنده

در سیاهترین چشمها

در کوچکترین تکان دستها

نهان می کرد

چیزی زیبایش می کرد

چنان مادری که عروسش را

چنان پدری که همسرش را

و آسمان سیاه چشمهایش

و بوی شب اندامش

زیبا بود

پنداری خدایی خسته

دوباره هوای حوا آفریدن کرده باشد.

 

سر در گرهی کور

تو تنها کسی هستی در جهان من

که می شود شعرت کرد

عکست را گرفت

و به تو فکر کرد

و نترسید از اینکه اشتباه می روند

کلمات

تصاویر

رویاها

 

 

 

مبادا کسی-چیزی بیازاردشان

چشمهایم را پایین می اندازم

نمی گذارم نوری بیازاردشان

از تو قورتشان می دهم

به گلو نهیب می زنم نیازاردشان!

گلو را با دست می گیرم

نوازشش می کنم

به دستهایم نهیب می زنم نیازاردش!!

به دستهایم می نگرم

پایین می اندازمشان

مبادا نوری بیازاردشان!!!

I knew a woman, lovely in her bones

 

I knew a woman, lovely in her bones,

When small birds sighed, she would sigh back at them;

Ah, when she moved, she moved more ways than one:

The shapes a bright container can contain!

Of her choice virtues only gods should speak,

Or English poets who grew up in Greek

(I’d have them sing in chorus, cheek to cheek).

 

How well her wishes went! She stroked my chin,

She taught me Turn, & Counter-turn, & Stand;

She taught me Touch, that undulant white skin;

I nibbled meekly from her proffered hand;

She was the sickle; I, poor I, the rake,

Coming behind her for her pretty sake

 & (But what prodigious mowing we did make).

 

Love likes a gander, & adores a goose:

Her full lips pursed, the errant note to seize;

She played it quick, she played it light & loose;

My eyes, they dazzled t her flowing knees;

Her several parts could keep a pure repose,

Or one hip quiver with a mobile nose

(She moved in circles, & those circles moved).

 

Let seed be grass, & grass turn into hay:

I’m martyr to a motion not my own;

What’s freedom for? To know eternity.

I swear she cast a shadow white as stone.

But who would count eternity in days?

These old bones live to learn her wanton ways:

(I measure time by how a body sways).

 

Theodore Roethke 1908-1963

 

همیشه ازاولین آینه سخت است گذشتن

از اولین آینه سخت است گذشتن

نگاه نمی کنی

پاک نمی کنی

با چشمان بسته مسواک می زنی

اولین آینه سخت است

فکر می کنی

بهش فکر می کنی

شبها نمی خوابی

و

می شکنی;

آنگاه م ی ش ک ن ی :

هزاران هزار دیگر.....

براقتر

نوتر

دیگر شکستن سخت نیست

تنها کر می شوی

کور، دست و پا می زنی.............

..............

Dieter Appelt

مرده شور blogsky رو ببرن

من از این page که بهترین templateش اینه متنفرم...من از این رنگ بدم میاد....

من یه رنگ فقط دوست دارم: سمین

 

چرا...هر دفعه می بینمت چشات خسته ترن!!

کهنه نمی شوم

چنان ابری می پوشانیم

نه من خسته می شوم، نه تو!

درها واااااای می کوبند

تلفنها زنگ می خورند

من از کار متنفرم.

از تک سرفه های "امدم تو"،

از زیر زیرکی نگاه کردن و هیزی مفرط ها متنفرم.

امروز هیچ کاری نمی کنم

نه دست بر پوست اتاقم می کشم

نه پرده را کیپ می کنم

صدایم را بر نمی آورم

دستهایم را مشت نمی کنم

جامدات نمی خورم

به بلوط هایت فکر نمی کنم

به جعبه پیتزایت فکر نمی کنم

به بادام هندی شیری فکر نمی کنم

گریه نمی کنم

چیزی نیست.....

به کسی که بلند می خندد

و به صدای اذان گوش نمی دهم

 تنها یک آهنگ گوش می دهم

آهنگی که اصلا دوست ندارم.

تا می شود فشارم را می اندازم

تا می توانم قوز می کنم

تا هر جا که بشود خیره می گردم.

من الان به هیچ چیز فکر نمی کنم

از این آدمها که دسته جمعی برای ناهار می روند

آنهایی که برای وضو از یک فرسخی آستینهایشان را بالا می زنند

با دمپایی

بی جوراب

راه می افتند

متنفرم

متنفرم

من از آنهایی که به رویم می آورند همه چیز را متنفرم:

عجب روی زمین می نشینی!

عجب از در پشت پیاده می شوی!

عجب عجب گوشت نمی خوری!

عجب با راه رفتن کتاب می خوانی!

من امروز متنفرم

من هر روز متنفرم

من امروز خسته نیستم

اصلا فکر نمی کنم

اصلا نمی دانم عق را چگونه می نویسند

.........

دلم برای هیچ کس تنگ نیست

نه حتی دستهای مادرم

نه حتی ملوسی سارا

نه گیسوان دخترم

.....

نه نه نکند نگران شوی

خنده ام می گیرد

نه

گریه نمی کنم

فقط به محالِ نگرانی تو خنده ام گرفت.

آقای محمد نیا، قلب پسر5 سالت خوب می شه؟

آقا جبار، بمیرم که مجبوری حتی جمعه ها از 4:30 راه بیفتی،

خانم سالمی، شوهر جوونت می میره؟

....

فکر نمی کنم

به پرده های نارنجی

تی شرت نارنجی

ملافه و لوستر نارنجی غبطه نمی خورم

کهنه نمی شوم،

دست من نیست

نفرینم کرده ای!

خسته نمی شوم

دست من نیست

آرزویم را کرده ای!

 

 

 

 

 

 

سطل آشغالی که می دانم.............

گلویم تلخ می خواهد بدود...............

می خواهد دم یک سطل آشغالی که می دانم کجاست پناه آورد.

دلم زمزمه ای کم دارد...دلم هزار چیز بزرگ کم دارد....و به هرز چیزهای کوچک تن می دهد...

سرم این وسط به دردش ادامه می دهد....سینه ام چنان حکومتی دموکراسی را از خنده می میرد.

تمام این حرفها خنده دار است، تنها در هر تکرار، رنجی نو دامن می گیرد

می دانم از کجاست.

 نمی دانم چگونه جمش کنم.

 

 

چقدر سختتر خواهد شد  که بگویم آرزویت را کردم

که به دستهایم چسبیده ای

که کوه هم دارد ریز ریز آب می شود

روی زبانم نشسته ای

و هر روز گونه ای نقاشیم می کنی که دیروز فراموش می شود

و چنان مصلوبم کرده ای

که بر هر کنجی می نگرم

چنیره زده ای

اشک می ریزی

چنان که چشمان ترک خورده ام به شگفتت آورد.

 

 

 

دروغ واضح صادق ترین رویا. . .

I just found it in my archive, have no idea whose conceptual work it

 is…..excuses to the artist.

 

می دانم مرده ام ولی نمی دانم کی. . .

شاید آن شب که بی رویا به خس خس افتادم

یا

آن روز که کلاغی پشت پنجره می گریست. . .

می دانم مرده ام

ولی نمی دانم کجا . . .

شاید در قفس خیس تختی کهنه

یا

زیر آن درختی که کرمهای ترد صورتی هرسش می کردند. . .

می دانم مرده ام

و می دانم چرا. . .

شاید از بی رحمی دلرحم ترین همراه

یا

دروغ واضح صادق ترین رویا. . .

Poem: Mahshid