of great weight


جایی می روم

که دیگر به چیزی نیاز ندارم

جایی که عزیزترین همراهم سایه است فقط

بادی از میان درختان زوزه می کشد

و گور در یک قدمی ست.


آنا اخماتوا

احمد پوری






my tissues


خون سیاوش ریخت

پا شدم هر کاری بلد بودم کردم

گلدان های همسایه را آب دادم

به کوسه های آکواریوم غذا دادم

چکمه ها را واکس زدم

به پیرمردها 

به گربه ها

دسته جعفری

صدای اذان

بوی سیر

لباس های آویزان

رسید نوار عصب

ته ریش ها

دختری که زمین خورد

ناخن ها

سرفه ها

هل دادن فاحشه ها

پتوهای سیاه

سابیدن جسدها

آقا یه کشک کاله میدی؟

سوت زدن کارگرها

ابرو برداشتن مادرم

کتلت که می سوخت


... خیره نگاه کردم



نام من





نامی تاتاری

نامی باستانی

کسی نمی تواند بگوید از کجا آمده

نشانه ی اندوه

نشانه ی مرگ

و سراسر شوربختی.



سر آن ندارم بر شوربختی خود مویه کنم

اما ای کاش هرگز نبینم

نقش زرین شکست را

بر آن پیشانی که هنوز چین نخورده!




آنا آخماتوا

احمد پوری

۱۹۶۲





http://s3.picofile.com/file/7662651505/18_Stabat_Mater_Excerpt_.mp3.html

Music:

Stabat Mater/ the talented Mr.Ripley




حالا قبل مرگ سه تا فیلم می خوام بسازم! البته به یه سیگارم قانعم!

پاشو. از این وسط پاشو. چشات قرمز شده. پاشو یه تکونی به اون تنت بده ببین چی دست کیه. انگار نه انگار! مثل یه تیکه سرب بی شکل یا یه تیکه گل کج و معوج که یه تیکه هاییش خشک شده یا یه کله گوسفند لای مشما تو ظرفای یه بار مصرف. یه تیکه. یه تیکه از هر چیزی که هسته شو کشیدن بیرون. هر چی با پاهام تکونش دادم افاقه نکرد. از دستام استفاده کردم. مژه هاش تغییری نکرد. رفتم یه تیکه از جیگر گربه رو آوردمو انداختم جلوش. چشاش باز مونده بود و به دود سیگارم که تازه روشنش کرده بودم بر بر نگا می کرد. سفیدی چشاش زرد شده بودن و یه نقطه قرمز توی چپی داشت درشت و پهن تر می شد. تنمو از زیر تنش بیرون کشیدم و یه لگد حواله اش کردم که د پاشو!

گور باباش! یه کفشی که تازه برام خریدنو که بنفشه که رگه های قرمز برجسته داره که ده سانتیه- می پوشم و طی ۴۰ ثانیه همه چیو ست می کنم. یهو بو می زنه بالا. از گاز؟ نه! از یخچال؟ نه! سطل آشغال؟ نه! بو می بینم. یه بوی خردلی. انگار فیله های کوچولوی رو سیخ  که زودتر از همه می پزن هی بمونن و جز بزنن و آخر سری به سیخ بچسبنو وقتی زیر شیر می گیری یه بویی می زنه بالا که بیا و ببین! حتی جز زدنشو دارم می شنوم. زیر درو نگا! یه خیسی داره میاد تو. این ماسماسک د دیگه چیه؟ خیسی جلو و جلوتر میاد. پهن میشه و می خزه به اطراف. داره شبیه  مردی میشه که رو زمین افتاده شبیه مردی که هر چی تکونش میدی وول نمی خوره. می کوبیش وول نمی خوره. می مالیش وول نمی خوره. فقط دیگه تکون نمی خوره. مراقبم کفشام تو خیسی فرو نره. یواش یواش. نوک به نوک. در رو محکم از دستگیره می گیرمو پق می کشم. یه دختر کم سن وسال پشت در با زانوی خم رو باسن نشسته و تند تند زمینو می سابه. پارچه کهنه ایی رو هی می چلونه و باز می سابه. در رو می سابه. قرنیزارو می سابه. بعد پارچه رو می زاره رو دامنش و د می چلونه و باز بازی از سر. این دیگه چیه؟ گربهه کو؟ معلوم هست چه خبره؟ تو دیگه کی شروع کردی اینجا کار کردن؟ چرا گند زدی به همه جا. یالا برو یه طی بزرگ بیار. با این کهنه صد سال طول می کشه! چرا گوش نمی دی؟ چرا این شکلی می کنی دیوونه! هی با توام! می شنوی؟ با تواما؟ تکون بخور از جلوی در! آهای یکی بیاد این تیکه گوشتو از جلوی در خونه من برداره! دختره انگار نه انگار که دارم باهاش حرف می زنم. داد میزنم. هولش می دم. از دستش کهنه رو می کشم. بر بر بالا رو نگاه می کنه و دستاش تو هوا پخش و پلا می شه. انگار که داره التماس می کنه و دستمالو می خواد. حالا دیگه جلو اومده بین در و کاملا رو زانواش نشسته. دیگه نمیشه این لامصبو بست. دیگه کفشامم دارن خیس می شن. کثافت آخر سر زهرشو ریخت. خیالت راحت شد؟ دیدی چی شد؟ برمیگردم که ببینم اون بالاخره می خواد یه تکونی  به خودش بده. سر و سامونی به این جهنم بده یا نه همون بند نافی که بود مونده سر جاش! چی؟ نیست سرجاش. مگه میشه؟ یعنی عنکبوته تکون خورده؟ پس کجا رفته؟ چه جوری وقتی پا شد نفهمیدم؟ چه جوری تنشو نفهمیدم پا شده؟ اون تیکه یه دست رو من؟ یا من سنگین شدم و رفتم تو یا اون باد کرده رفته بالا. پس چرا هنوز داغم؟ چرا تنم مرطوبه؟ پا می شم. دستم به اولین پیرهن زرد رنگ و رو رفته ای که یه لکه درشت روشه می رسه و مال اونه و منم می پوشمش. پس یعنی کو؟ وا؟ یه خیسی از زیر در داره می زنه تو. این دیگه چیه. بازم این گربه های کثافت! دمپایی! کجایی؟ با توام کجایی؟ یه کفش بده! یه کوفتی بیار! اون وسط یه لنگه کفشی که دوس دارم داره تو خیسی موج می خوره. می پوشمش و لق لق زنون در رو باز می کنم. یه دختر کم سن و سال پشت در ایستاده. قدش بلنده. از من بلندتر. گردنش کمی به سمت عقب. چونه به سمت جلو. کله با حالتی محکم و چشمانی که از پشت کیسه بر بر نگاه می کنن. کیسه نزدیک و نزدیک تر میاد. بوی نفساش به صورتم می خوره. بوی کامیون حمل تیکه های بزرگ. تیکه های ول. تیکه هایی که وول نمی خورن. چرا داره در رو می بنده؟ ااا اینو ببینا! د تو نیا! می گم نیا حیوون! اصن منو می بینی؟ عفریته هل نده! کفشام! کمک! یکی کمک کنه! داره می بنده! دارم خفه می شم! نکن عوضی! چی از جونم می خوای؟ چرا پرتم می کنی؟ ببین من که کاریت ندارم. هر چی می خوای ببر. نه. نه. تو رو خدا. پیرهنم نه! آهای کجایی!!! نه نه. من دیگه اون زیر نمی رم. اون زیر نه. هر جور دیگه قبوله! می ترسم. تو رو خدا نه! اون زیر دیگه نه!

و قلنج کمرش قــــــــــــــــــــــــلج صدا کرد. 



- زهرا درویشیان/ ۱۹/۲/۱۳


پودر



با ارگاسم سرنگ

لیز می خورد تنم

می تابد درد

می سایند دستهایم بر کاشی های زرد




I still die for this photograph & 3 days are still left

the changes are somehow OK ... no complaint

1- no exceeding on D & S
2- I dont keep an eye on my weight
3- I dont drink coffee anymore
4- I breathe properly
5- I am working
6- im not obsessed with odd numbers anymore


& on top, Im the same bitch asshole I used to be

i dont care, thats the only thing i care about

seated on the bed, SanP and Gonde with me, soothing & deliiiiic



photo: Mate Austel




تا خود ۳۰ روز



از امشب تا ۳۰ روز- تا ۳۰ روز- تا ۳۰ روز















ستایش نیزه پرانی


وقتی سوپ ته می کشد

امیدتان نیز بر باد می رود

خیلی زود می فهمید که

جنگ جنگ شما نیست

پشت سرتان دشمن واقعی را می بینید

تفنگ ها برمی گردند


شروع می شود: جدال بر سر سوپ!



برتولت برشت

ترجمه: علی عبدالهی

انتشارات آهنگ دیگر




az unjaiee ke az tablighate dehatie in bala badam miad, miram soraghe wordpress, harchand ke iran beram majbooram bima haminja, chon khob unja filtere, sargardaniee hame janebe



http://mywholeface.wordpress.com/